محسنیون ۱۱۰



اتحاد نوری حضرت امیر المومنین علیه السلام با حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله


سید بن طاووس رضوان الله علیه به نقل از جلد دوم کتاب دلائل الامامة طبری شیعی رضوان الله علیه که امروزه مفقود است نقل کرده است:


فيما نذكره من كتاب (الدلائل) لمحمد بن جرير الطبري، في تسمية جبرئيل عليه السلام لمولانا علي عليه السلام في حياة النبي صلى الله عليه وآله أمير المؤمنين وسيد الوصيين. فقال ما هذا لفظه: حدثنا أبو الفضل محمد بن عبد الله قال: حدثنا عمران بن محسن بن محمد بن عمران بن طاووس مولى الصادق عليه السلام قال: حدثنا يونس بن زياد الخياط الكفرثوثي قال: حدثنا الربيع بن كامل ابن عم الفضل بن الربيع عن الفضل بن الربيع: إن المنصور كان قبل الدولة كالمنقطع إلى جعفر بن محمد عليه السلام. قال: سئلت جعفر بن محمد بن علي عليهم السلام على عهد مروان الحمار عن سجدة الشكر التي سجدها أمير المؤمنين صلوات الله عليه، ما كان سببها ؟ فحدثني عن أبيه محمد بن علي قال: حدثني أبي علي بن الحسين عن أبيه الحسين عن أبيه الحسين عن أبيه علي بن أبي طالب عليهم السلام: إن رسول الله صلى الله عليه وآله وجهه في أمر من أموره فحسن فيه بلائه وعظم عناؤه. فلما قدم من وجهه ذلك أقبل إلى المسجد ورسول الله صلى الله عليه وآله قد خرج يصلي الصلاة، فصلى معه. فلما انصرف من الصلاة أقبل على رسول الله صلى الله عليه وآله، فاعتنقه رسول الله صلى الله عليه وآله ثم سأله عن مسيرة ذلك وما صنع فيه. فجعل علي عليه السلام يحدثه وأسارير رسول الله صلى الله عليه وآله تلمع سرورا بما حدثه. فلما أتى صلوات الله عليه على [ آخر ] حديثه قال له رسول الله صلى الله عليه وآله: ألا أبشرك يا أبا الحسن ؟ قال : فداك أبي وأمي، فكم من خير بشرت به. قال: إن جبرئيل عليه السلام هبط علي في وقت اوال فقال لي: يا محمد، هذا ابن عمك علي وارد عليك وان الله عز وجل ابلى المسلمين به بلاء حسنا، وأنه كان من صنعه كذا وكذا، فحدثني بما أنبأتني به. فقال لي: يا محمد، انه نجا من ذرية آدم من تولى شيث بن آدم وصي أبيه آدم بشيث، ونجا شيث بأبيه آدم ونجا آدم بالله. يا محمد، ونجا من تولى سام بن نوح وصي أبيه نوح بسام، ونجا سام بنوح ونجا نوح الله. يا محمد، ونجا من تولى إسماعيل بن إبراهيم خليل الرحمان وصي أبيه إبراهيم بإسماعيل، ونجا إسماعيل بإبراهيم، ونجا إبراهيم بالله. يا محمد، ونجا من تولى يوشع بن نون وصي موسى بيوشع ونجا يوشع بموسى، ونجا موسى بالله. يا محمد، ونجا من تولى شمعون الصفا وصي عيسى بشمعون، ونجا شمعون بعيسى، ونجا عيسى بالله. يا محمد، ونجا من تولى عليا وزيرك في حياتك ووصيك عند وفاتك بعلي، ونجا علي بك، ونجوت أنت بالله عز وجل. يا محمد، ان الله جعلك سيد الأنبياء وجعل عليا سيد الأوصياء وخيرهم، وجعل الأئمة من ذريتكما إلى أن يرث الأرض ومن عليها. فسجد علي صلوات الله عليه، وجعل يقبل الأرض شكرا لله تعالى. وإن الله جل اسمه خلق محمد وعليا وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام اشباحا، يسبحون ويهللونه بين يدي عرشه قبل أن يخلق آدم باربعة عشر ألف عام، فجعلهم نوار ينقلهم من ظهور الأخيار من الرجال وأرحام الخيرات المطهرات والمهذبات من النساء من عصر إلى عصر. فلما أراد الله [ عز وجل ] أن يبين لنا فضلهم ويعرفنا منزلتهم ويوجب علينا حقهم أخذ ذلك النور وقسمه قسمين، جعل قسما في عبد الله بن عبد المطلب فكان منه محمد سيد النبيين وخاتم المرسلين وجعل فيه النبوة، وجعل القسم الثاني في عبد مناف وهو أبو طالب بن عبد مناف فكان منه علي أمير المؤمنين وسيد الوصيين، وجعله رسول الله صلى الله عليه وآله وليه ووصيه وخليفته وزوج ابنته وقاضي دينه وكاشف كربته ومنجز وعده وناصر دينه .


ربیع بن کامل، پسرعموی فضل بن ربیع از او نقل می کند: گویا منصور دوانیقی قبل از ریاست بسیار وابسته و علاقمند به امام جعفر صادق علیه السلام بود. (برای ظاهرسازی و عوام‌فریبی و مقدمه‌چینی برای قیام به اسم محبت اهل بیت علیهم السلام) می‌گوید: در دوران حکومت مروان حمار، از امام جعفر صادق علیه السلام در باره سجده شکری که امیر المومنین علیه السلام انجام داد پرسیدم که سبب آن چه چیزی بود؟ پس او از پدرش امام محمد بن علی علیه السلام، و او از پدرش امام علی بن الحسين علیهما السلام، و او از پدرش امام حسین علیه السلام و او از پدرش علی بن ابی طالب علیهما السلام مرا حديث نمود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله او را برای کاری به جایی فرستادند. پس او به آزمایشی نیکو و زحمتی زیاد دچار گشت. وقتی از سفرش بازگشت، یک سره به سوی مسجد النبی رفت؛ درحالی که پیامبر صلی الله علیه و آله هم برای نماز خواندن به آنجا رفته بودند و با او نماز گذارد. وقتی از نمازش فارغ شد، به سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رفت. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله او را در آغوش گرفته و از او در باره سیر و سفر و کارهایی که در آن انجام داده بود پرسیدند. امیر المومنین علیه السلام وقایع را به ایشان خبر می‌داد و خطوط پیشانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از روی خوشحالی به آن چه نقل می‌کرد، می‌درخشید. پس وقتی تمام ماجرا را نقل کرد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به وی فرمودند: ای ابو الحسن، آیا نمی‌خواهی تو را مژده‌ای بدهم؟ امیر المومنین علیه السلام عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت باد! چه بسیار خبرهایی که شما به آن بشارت داده‌اید. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: هنگام زوال ظهر، جبرئيل علیه السلام بر من فرود آمده و به من گفت: ای محمد! این پسر عمويت على است که بر تو وارد می‌شود، و خداوند عز و جل مسلمانان را به وسیله او آزمایش بسیار نیکویی کرد و به درستی که او چنین و چنان انجام داده است. پس آن چه را تو به من خبر دادی، او برای من نقل کرد و به من گفت: ای محمد! همانا کسانی از فرزندان حضرت آدم علیه السلام نجات پیدا کردند که ولایت شیث علیه السلام پسر حضرت آدم علیه السلام، جانشین پدرش را پذیرفتند؛ و جناب شيث علیه السلام خودش به پدرش حضرت آدم علیه السلام نجات یافت و حضرت آدم علیه السلام به خدا رهایی یافت. ای محمد! و هر کس ولایت سام علیه السلام پسر حضرت نوح علیه السلام، جانشین پدرش نوح علیه السلام را پذیرفت، به وسیله سام علیه السلام نجات یافت و خود سام علیه السلام به نوح علیه السلام، و نوح به خداوند تعالی نجات یافت. ای محمد! و هر کس ولایت حضرت اسماعیل علیه السلام پسر حضرت ابراهيم خليل الرحمن علیه السلام، جانشین پدرش ابراهيم را پذیرفت، به اسماعيل نجات یافت و اسماعيل علیه السلام فرزندش به حضرت ابراهيم علیه السلام، و حضرت ابراهیم به خدای متعال نجات یافت. ای محمد! و هر کس ولایت یوشع بن نون علیه السلام جانشین حضرت موسی علیه السلام را پذیرفت، به يوشع علیه السلام نجات یافت و یوشع به خودش به موسی علیه السلام، و موسی به خداوند عز و جل نجات یافت. ای محمد! و هرکس ولایت شمعون الصفا علیه السلام جانشین حضرت عیسی علیه السلام را پذیرفت، به شمعون علیه السلام نجات یافت و شمعون به عیسی علیه السلام، و عيسی به خدای تعالی نجات یافت. ای محمد! و هر کس ولایت علی علیه السلام که وزیر تو در زندگانیت، و جانشین تو در هنگام درگذشتت است را پذیرفت، به على علیه السلام نجات یافت و علی علیه السلام به تو، و توبه خدای عز و جل نجات یافتی. ای محمد! همانا خدای عز و جل تو را بزرگ همه پیامبران، و على علیه السلام را بزرگ و بهتر از همه جانشینان قرار داد، و امامان و پیشوایان را از نسل شما دو نفر قرار داد تا او زمین و هر که بر روی آن است را ارث ببرد. پس على علیه السلام به سجده افتاد و برای شکر خدای متعال شروع به بوسیدن زمین کرد. و به درستی که خداوند عز و جل حضرات محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را چهارده هزار سال قبل از آفرینش حضرت آدم علیه السلام به صورت شبح و کالبدهایی آفرید، که او - سبحانه و تعالی - را در مقابل عرش تسبیح و تمجید و تهلیل می‌کردند. پس آنان را به صورت نوری قرار داد و ایشان را در پشت مردانی نیکوکار، ورحم‌هایی نیکو و پاکیزه از عصری به عصر دیگر منتقل می‌کرد. وقتی خدای عز و جل اراده کرد که فضیلت و برتری آنان را برای ما روشن سازد و جایگاه ایشان را به ما معرفی کند و حقوقشان را بر ما واجب گرداند، آن نور را گرفت و به دو بخش تقسیم کرد، نیمی را در پشت عبد الله علیه و پسر عبد المطلب علیه السلام قرار داد و محمد صلی الله علیه و آله بزرگ همه پیامبران و پایان‌دهنده همه رسولان و از آن نور می‌باشد و در آن پیامبری را قرار داد، و نیمه دوم را در پشت عبد مناف یعنی ابو طالب علیه السلام پسر عبد المطلب علیه السلام پسر هاشم، پسر عبد مناف قرار داد. پس علی علیه السلام امیر المومنین و بزرگ همه جانشینان از همان نور است. و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله او را ولی و جانشین، خلیفه خود، و همسر دخترش، و پرداخت‌کننده دیون خود، و برطرف‌کننده غم واندوه‌های خویش، و وفاکننده به وعده‌هایش و یاور دین خودش قرار داد.


الیقین، تالیف سید بن طاووس، صفحه ۲۲۵-۲۲۷، باب ۶۷، چاپ دار العلوم




حکایتی از مواجهه امیر المومنین علیه السلام با نوروز ایرانیان و بروز قطره‌ای از عدالت آن حضرت


دکتر محمد محمدی ملایری استاد تاریخ می‌نویسد:


نظیر همین رفتار و روش (عدالت) آن حضرت در مورد هدیه نوروزی بود که از سنت‌های قدیمی ایرانیان و از دیرباز نشانه لطف و صفا و وسیله‌ای برای تجدید دوستی و همبستگی بود ولی کارگزاران عثمان مانند ولید بن عقبه و سعید بن العاص آن را همچون خراجی که مکلف به پرداخت آن بودند از ایرانیان مطالبه می‌کردند و حتی فشار سعید بن العاص برای وصول آن بر مردم به حدی شد که مردم به عثمان شکایت بردند و گر چه خليفه کارگزار خود را از این کار منع کرد ولی از آنجا که آن کارگزاران هدیه نوروزی را هم منبعی از عایدات شخصی خود می‌شمردند به آسانی از آن صرف نظر نمی‌کردند. چنانکه در زمان معاویه هم عبيد الله بن دراج کارگزار او بر سواد (= عراق) هدیه نوروز و مهرگان را هم مانند خراج از ایرانیان مطالبه کرد و مبلغ آن که در آغاز ده میلیون درهم بود به تدریج بر آن افزوده گشت تا به چهل میلیون رسید و همپای خراج گردید. و آنچه مانع از این می‌شد که آنها از این کار باز ایستند این بود که بر خلاف خراج که عاید بیت المال می‌شد هدیه نوروز و مهرگان از آن خود خلیفه و کارگزاران او بود. ولی در خلافت علی (علیه السلام) وضع به گونه‌ای دیگر تغییر یافت. در این دوران جز خراج بیت المال مبلغ دیگری از مردم وصول نمی‌شد حتی در یکی از عیدهای نوروز که علی (علیه السلام) در کوفه بود و چند تن از بزرگان و دهقانان ایرانی، که طبق آئین دیرین خود در روز عید به دیدار بزرگان می‌رفتند و هدیه‌ای تقدیم می‌داشتند به دیدار آن حضرت رفتند و ظرفی از نقره با طلا محتوی شیرینی مخصوص عید به عنوان هدیه نوروزی تقدیم کردند و آن حضرت پس از آگاهی از مناسبتی که باعث تقدیم آن هدیه شده است با خوشروئی آن را پذیرفته و خود از آن تناول نمودند و حاضران مجلس را هم از آن بی‌بهره نگذاردند و برای خوش‌آمد هدیه‌دهندگان این عبارت معروف را هم که در تاریخ‌ها نقل شده به آنها فرمودند: «نورزونا كل يوم» یعنی «هر روز ما را نوروز گردانید» و برای اینکه افزون بر آنچه از بابت خراج سالیانه باید بپردازند مالی بر آن‌ها تحمیل نشود و رد کردن هدیه آن‌ها هم باعث تكدر خاطر آنان نگردد دستور دادند که آن ظرف طلا یا نقره را قیمت کنند و قیمت آن را از خراج سالیانه ایشان کسر نمایند.


تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، تالیف دکتر محمد محمدی ملایری، جلد ۳، صفحه ۲۴۴-۲۴۵، چاپ انتشارات توس




امیر المومنین علیه السلام در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله


شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:


٥- حدثنا محمد بن علي رحمه الله، عن عمه محمد بن أبي القاسم، عن محمد بن علي الكوفي، عن محمد بن سنان، عن المفضل، عن جابر بن يزيد، عن أبي ابير المكي، عن جابر بن عبد الله الانصاري، قال: قال النبي (صلى الله عليه وآله): إن الله تبارك وتعالى اصطفاني واختارني وجعلني رسولا، وأنزل علي سيد الكتب، فقلت: إلهي وسيدي، إنك أرسلت موسى إلى فرعون، فسألك أن تجعل معه أخاه هارون وزيرا، تشد به عضده، وتصدق به قوله، وإني أسألك يا سيدي وإلهي أن تجعل لي من أهلي وزيرا، تشد به عضدي. فجعل الله لي عليا وزيرا وأخا، وجعل الشجاعة في قلبه، وألبسه الهيبة على عدوه، وهو أول من آمن بي وصدقني، وأول من وحد الله معي، وإني سألت ذلك ربي عز وجل فأعطانيه. فهو سيد الاوصياء، اللحوق به سعادة، والموت في طاعته شهادة، واسمه في التوراة مقرون إلى اسمي، وزوجته الصديقة الكبرى ابنتي، وابناه سيدا شباب أهل الجنة ابناي، وهو وهما والائمة بعدهم حجج الله على خلقه بعد النبيين، وهم أبواب العلمفي أمتي، من تبعهم نجا من النار، ومن اقتدى بهم هدي إلى صراط مستقيم، لم يهب الله عز وجل محبتهم لعبد إلا أدخله الله الجنة .


حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: بی‌گمان خداوند مرا در میان مردمان برگزید و پیامبرش ساخت و آنگاه برترین کتاب آسمانی را بر من نازل فرمود. گفتم: خدایا تو موسی را به سوی فرعون فرستادی و او از تو در خواست کرد که هارون برادرش را همراهش روانه کنی که وزیرش باشد و توان او را فزون‌تر سازد و کلام او را گواهی کند. من هم از تو میخواهم که از خاندانم وزیری برایم انتخاب کنی که بازویم را به وسیله او نیرومند سازی. ای سرور من، ای خدای من. این گونه بود که خداوند علی را وزیر و برادرم قرار داد و شجاعت را در قلبش قرار داد و هیبت او را بر دل دشمن او افکند. علی نخستین کسی است که به من ایمان آورد و مرا در پیامبری باور کرد و نیز در کنارم یگانه‌پرست بود. من او را از خدا خواستم و خدا هم او را به من بخشید. علی آقای اوصیاست. همراهی با علی سعادت است و مردن در راه او شهادت است. نام علی در تورات موسی، کنار نام من است و همسر او صدیقه کبری دختر من است و دو فرزندش که آقای جوانان بهشتی‌اند، پسران من هستند. علی و فرزندان او حجت‌های الهی پس از پیامبران می‌باشند. آنان دریای دانش در میان امتم خواهند بود. هر کس پیرو آنان باشد رستگار است و به بهشت می‌رود. و هر کس آنان را مقتدای خود گیرد، به راه راست هدایت می‌شود. خداوند به هر کس محبت اهل بیت مرا داده، بی‌گمان او را در بهشت خویش در می‌آورد.


امالی شیخ صدوق، مجلس ۶، حدیث ۵، صفحه ۲۸، چاپ موسسه الاعلمی للمطبوعات



فضائل روز نوروز در کلام امام صادق علیه السلام


شیخ الاسلام علامه مجلسی رضوان الله علیه می‌نویسد:


 بدان که میان علما در تعیین روز نوروز اختلاف بسیار هست، بعضی گفته‌اند: دهم ایار است از ماه‌های رومی. و بعضی گفته.اند: نهم شباط است و مشهور آن است که اول انتقال شمس است به برج حمل، چنان چه در این ازمنه معمول است و این مطلب را در کتاب بحار الانوار بسط عظیمی داده‌ام و این رساله گنجایش ذکر آن‌ها را ندارد و به گمان فقیر، همین نوروز که در این ازمنه مشهور است، اقرب است به صواب و اضبط است در حساب. و اگر بنای اعمال را بر این بگذارند، ظاهرا بد نیست.

و اما فضایل و اعمال این روز؛ به اسانید معتبره از معلی بن خنیس که از خواص حضرت صادق علیه السلام بوده است، منقول است که گفت: در روز نوروز، به خدمت امام جعفر صادق علیه السلام رفتم، حضرت فرمود: آیا می‌شناسی این روز را؟ گفتم: فدای تو شوم! این روزی است که عجم آن را تعظیم می‌کنند، در این روز تحفه‌ها و هدیه‌ها برای یکدیگر می‌فرستند. حضرت فرمود: که سوگند یاد می‌کنم به حق خانه کعبه که در مکه معظمه است، این تعظیم کردن نیست مگر برای امر قدیمی، که آن را برای تو تفسیر می‌کنم تا بفهمی. گفتم: ای سید و آقای من! دانستن این امر، به برکت شما، نزد من محبوب‌تر است از آن که مردگانم زنده شوند و دشمنان من بمیرند. حضرت فرمود: ای معلی! به درستی که روز نوروز، روزی است که حق سبحانه و تعالی در این روز از ارواح بندگان پیمان گرفت در روز الست، که او را به یگانگی بپرستند و برای او شریکی قرار ندهند و در بندگی و پرستیدن، هیچ چیزی را شریک او نگردانند و به پیغمبران و رسولان و حجت‌های او بر خلق و امامان و پیشوایان دین و ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین ایمان بیاورند، و روز اول، رزوی است که در آن آفتاب طلوع کرده است و بادهای آبستن کننده درختان، وزیده است و گل‌ها و شکوفه‌های زمین آفریده شده است، و در این روز کشتی نوح علیه السلام بعد از طوفان، بر کوه جودی قرار گرفته است. و این روزی است که حق تعالی چندین هزار کس را که از مرگ گریختند، حیات بخشیده است. والذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احیاهم؛ آیا ندیدی جمعیتی را که از ترس مرگ، از خانه‌های خود فرار کردند و آنان هزارها نفر بودند سپس خداوند آن‌ها را زنده کرد و خداوند نسبت به بندگان خود احسان می‌کند ولی بیشتر مردم شکر او را به جا نمی‌آورند».

و فرمود: که در این روز جبرئیل بر حضرت رسول صلی الله علیه و آله نازل شده، یعنی نوروز موافق روز مبعث بوده که بیست و هفتم ماه مبارک رجب است. و فرمود: این روزی است که حضرت رسالت پناهنی به وسیله امیر المومنین علیه السلام بت‌های کفار قریش را در مکه شکست و حضرت ابراهیم علیه السلام نیز در این روز بت‌های کافران را در مکه شکست

این مطلب؛ اول اشاره است به آن چه سنی و شیعه به طرق بسیار روایت کرده‌اند که شبی حضرت رسول صلى الله علیه و آله حضرت امیر المومنین علیه السلام را با خود به مسجد الحرام آورد و حضرت امیر را امر کرد که بر دوش آن حضرت بالا رود و بت‌های کافران را به زیر آورد و آنها را بشکند، پس مراد این است که در شب این روز (نوروز) چنین اتفاقی افتاده است. و فرمود: که در این روز حضرت رسول صلی الله علیه و آله اصحاب خود را امر کرد با امیر المومنین علیه السلام بیعت کنند و اقرار کنند که او پادشاه مومنان است. یعنی روز غدیر، این روز بوده و با آن روز، به سرکرده‌های صحابه گفته است که بر على سلام کنید و بگوئید: السلام علیک یا امیر المومنین، که این فرمان در این روز بوده است. و فرمود: که در این روز حضرت رسول صلی الله علیه و آله حضرت امیر المومنین علیه السلام را به وادی جنیان فرستاد که از ایشان برای پیامبر بیعت بگیرد و فرمود: که در این روز حق خلافت به امیر المومنین صلوات الله علیه برگشت و بار دیگر بعد از کشته شدن عثمان علیه اللعنة با آن حضرت بیعت کردند. و در این روز حضرت امیر المومنین علیه السلام با خوارج نهروان جنگ کرد و بر ایشان ظفر یافت و سرکرده ایشان را که ذو الثدیه می‌گفتند، کشت. و در این روز قائم آل محمد صلوات الله علیه ظاهر خواهد شد، و در این روز امامان دیگر به دنیا رجعت خواهند کرد، و در این روز قائم ما بر دجال ظفر خواهد یافت، و در کناسه که محله‌ای از محلات کوفه است، او را به دار خواهند کشید. و هیچ روز نوروزی نیست، مگر آن که ما انتظار فرج می‌کشیم، زیرا که آن روز از روزهای ما و شیعیان ما است که آن روز را عجمان (عجم‌ها) حفظ کردند و حرمت آن را رعایت کردند و شما عربان (عرب‌ها) آن را ضایع کردید.


زاد المعاد، تالیف علامه مجلسی، فصل هفتم، صفحه ۴۹۵-۴۹۷




ولادت امیر المومنین علیه السلام در کلام علمای شیعه (۲)


۲- شیخ مفید رضوان الله علیه


شیخ مفید رضوان الله علیه می‌نویسد:


ولد بمکة فی البیت الحرام یوم الجمعة الثالث عشر من رجب سنة ثلاثین من عام الفیل ، ولم یولد قبله ولا بعده مولود فی بیت الله تعالى سواه إکراما من الله تعالى له بذلک وإجلالا لمحله فی التعظیم .


حضرت امیر المومنین علیه السلام در روز جمعه سیزدهم ماه رجب پس از سی سال از عام الفیل در خانه خدا در شهر مکه به دنیا آمد، نه پیش از وی کسی در خانه خدا به دنیا آمده و نه بعد از آن حضرت. تولد امیر المومنین علیه السلام در خانه خداوند فضیلت و شرافتی است که پروردگار بزرگ برای بزرگداشت مقام و منزلتش به آن حضرت اختصاص داده است.


الارشاد، تالیف شیخ مفید، جلد ۱، صفحه ۵، چاپ موسسه آل البیت لاحیاء التراث




ولادت امیر المومنین علیه السلام در کلام علمای شیعه (۱)


۱- شیخ صدوق رضوان الله علیه


سید بن طاووس رضوان الله علیه می‌نویسد:


كتاب مولد مولانا علي عليه السلام بالبيت تأليف أبي جعفر محمد بن بابويه.


شیخ صدوق کتابی در مورد ولادت امیر المومنین علیه السلام در کعبه نوشته است.


الیقین، تألیف سید بن طاووس، باب ۴۳، صفحه ۱۹۱




فضائل امیر المومنین علیه السلام در کلام آن حضرت


حسن بن سلیمان حلی رضوان الله علیه می‌نویسد:


وروى الفضل بن شاذان في كتاب القائم ان أمير المؤمنين صلوات الله عليه قال على منبر الكوفة واللهاني لديان الناس يوم الدين وقسيم الله بين الجنة والنار لا يدخلهما داخل الا على احد قسمي وانا الفاروق الاكبر والقرن من حديد وباب الايمان وصاحب المسيم وصاحب السنين وصاحب النشر الاول والنشر الاخر وصاحب القضاء وصاحب الكرات ودولة الدول وانا الامام لمن بعدي والمؤدي عمن قبلي لايتقد مني الا أحمد صلوات الله عليه واله فان جميع الملائكة والرسل والروح خلفنا وان رسول الله (ص) ليدعى فينطق وادعى فانطق على حد منطقه ولقد اعطيت السبع التي لم يسبق إليها احد قبلي بصرت سبل الكتاب وفتحت لي الاسباب وعلمت الانساب ومجرى الحساب وعلمت المنايا والبلايا والوصايا وفصل الخطاب ونظرت في الملكوت فلم يعزب عني شئ غاب عني لم يفتني ما سبقني ولم يشركني احد فيما اشهدني يوم شهادة الاشهاد وانا الشاهد عليهم وعلى بدي يتم موعد الله وتكمل كلمته وبي يكمل الدين وانا النعمة التي انعمها الله على خلقه وانا الاسلام الذي ارتضاه لنفسه كل ذلك من من الله تعالى.


فضل بن شاذان رضوان الله علیه در کتاب قائم روایت کرده است که حسین بن عبد الله گفته است: امام صادق علیه السلام فرمودند: امیر المومنین علیه السلام بر فراز منبر کوفه فرمودند: سوگند به خدا! پاداش دهنده مردم در روز رستاخیز من هستم، من از طرف خدا تقسیم‏ کننده میان بهشت و دوزخ هستم، هیچ کس داخل آن نمی‌شود جز آن که در تقسیم من قرار گیرد. من فاروق اکبر، شاخ آهنین، دروازه ایمان، صاحب میسم و صاحب سنین هستم. من صاحب برانگیخته شدن آغاز و برانگیخته شدن فرجام هستم، من دارای حکم و قضا، کرات (بازگشت‌ها) و دولت دولت‌ها هستم. من امام پس از خودم بوده و ادا کننده حق پیش از خودم هستم. جز احمد صلى الله علیه و آله از من پیشی نگرفت و همانا همه فرشتگان، پیامبران و روح پشت سر ما هستند. از رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌خواهند سخن گوید، او نیز سخن می‌گوید، و از من نیز می‌خواهند و من نیز همانند او سخن گویم. حقیقتا هفت چیز به من داده‏‌اند که کسی در آن‌ها از من پیشی نگرفته است؛ به راه‌های کتاب بصیرت و آشنایی دارم. اسباب برای من گشوده است. دانا به انساب و نژاد [انسان‏‌ها] و مجری حسابم. علم مرگ و میرها، بلاها، وصیت‏‌ها و تمییز بین حق و باطل را آموخته‏‌ام. من در ملکوت تماشا کردم و چیزی نیست که از من پنهان بوده و از نظرم مخفی باشد، و چیزی نیست که پیش از من بوده و از دست من بیرون رفته باشد. در آن روزی که از گواهان، گواهی گرفتند در آنچه مرا گواه گرفتند کسی با من شریک نبود. من بر آنان شاهد و گواهم، و به دست من وعده خدا پایان می‌پذیرد و کلمه او تکمیل می‌گردد، و به وسیله من دین کامل می‌شود. منم آن نعمتی که خداوند آن را بر مردم ارزانی داشته و منم آن اسلامی که خدای متعال آن را برای خود برگزیده است ، همه این‌ها لطفی از جانب خداوند برای من است.


المحتضر، تالیف حسن بن سلیمان حلی، صفحه ۱۶۱، حدیث ۱۷۰، چاپ انتشارات المکتبة الحیدریة



بحار الانوار، تالیف علامه مجلسی، جلد ۲۶، صفحه ۱۵۳-۱۵۴، حدیث ۴۲، چاپ دار احیاء التراث العربی





فاسقان در آیه ۴۴ سوره مائده کیستند؟


علامه مجلسی رضوان الله علیه می‌نویسد:


از حضرت باقر و صادق علیهما السلام منقول است که: حق تعالی نصیبی از خمس از برای آل محمد صلی الله علیه و آله فرض کرد و ابا کرد ابو بکر از آنکه نصیب ایشان را بدهد به سبب حسادت و عداوت و حق تعالی فرموده است که: هر که حکم نکند به آنچه فرستاده است خدا، پس ایشانند فاسقان.


حق الیقین، تالیف علامه مجلسی، صفحه ۳۴۰، نشر سرور



مناظره فضال بن حسن کوفی و ابو حنیفه


سید مرتضی علم الهدی رضوان الله علیه به نقل از شیخ مفید رضوان الله علیه می‌نویسد:


فصل وأخبرني الشيخ أدام الله عزه أيضا مرسلا قال: مر فضال بن الحسن بن فضال الكوفي بابي حنيفة وهو في جمع كثير يملي عليهم شيئا من فقهه وحديثه، فقال لصاحب كان معه: والله لا أبرح أو أخجل أبا حنيفة، فقال صاحبه: إن أبا حنيفة ممن قد علمت حاله ومنزلته وظهرت حجته، فقال: مه هل رأيت حجة كافر علت على مؤمن، ثم دنا منه فسلم عليه فرد ورد القوم باجمعهم السلام. فقال: يا أبا حنيفة رحمك الله إن لي أخا يقول: إن خير الناس بعد رسول الله (ص) علي بن أبي طالب وأنا أقول: إن أبا بكر خير الناس بعد رسول الله (ص) وبعده عمر فما تقول أنت رحمك الله ؟ فاطرق مليا ثم رفع رأسه فقال: كفى بمكانهما من رسول الله كرما وفخرا أما علمت أنهما ضجيعاه في قبره فاي حجة أوضح لك من هذه ؟ فقال له فضال: إني قد قلت ذلك لاخي، فقال. والله لئن كان الموضع لرسول الله يردونهما فقد ظلما بدفنهما في موضع ليس لهما فيه حق، وإن كان الموضع لهما فوهباه لرسول الله (ص) لقد أساءا وما أحسنا إليه إذ رجعا في هبتهما ونكثا عهدهما. فاطرق أبو حنيفة ساعة، ثم قال قل له: لم يكن لهما ولا له خاصة ولكنهما نظرا في حق عائشة وحفصة فاستحقا الدفن في ذلك الموضع بحقوق ابنتيهما، فقال له فضال: قد قلت له ذلك، فقال: أنت تعلم أن النبي (ص) مات عن تسع حشايا فنظرنا فإذا لكل واحدة منهن تسع ثم نظرنا في تسع الثمن فإذا هو شبر في شبر فكيف يستحق الرجلان أكثر من ذلك، وبعد فما بال عائشة وحفصة ترثان رسول الله (ص) وفاطمة ابتنه تمنع الميراث ؟ فقال أبو حنيفة: يا قوم نحوه عني فانه والله رافضي خبيث.


روزی فضال بن حسن بن فضال کوفی به همراه یکی از دوستانش با ابو حنیفه برخورد نمود درحالی که جمع کثیری از شاگردانش در فقه و حدیث گرداگرد او را گرفته بودند. فضال به دوست همراهش گفت: والله دست از سر او بر نمی‌دارم مگر این که جلو رفته و او را سرافکنده نمایم. دوستش به او گفت: تو که ابو حنیفه را می‌شناسی و از جایگاه و منزلت علمی و توان احتجاج او باخبری. فضال گفت: ساکت شو! هیچ دیده‌ای حجت گمراهی بر حجت مومن برتری و علو پیدا کند؟ فضال جلو رفت و سلام کرد، جمعیت حاضر نیز همه جواب سلام او را دادند. فضال رو به ابو حنیفه کرد و گفت: خدا رحمتت کند! من برادری دارم که می‌گوید: بهترین خلق بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و‌ آله‌) علی بن ابی طالب (علیهما السلام) است اما من به او می‌گویم: این‌گونه نیست بلکه بهترین مردم بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ابو بکر و بعد از او عمر است. شما نظرتان چیست؟ ابو حنیفه‌ اندکی تامل کرد و سپس سر بلند کرد و گفت: به او بگو در مکانت و منزلت و افتخار برای ابو بکر و عمر همین بس که آن دو نفر در کنار قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مدفونند [در حالی که علی بن ابی طالب فرسنگ‌ها دورتر در نجف خاک شده است] آیا حجت و دلیل بر افضلیت و برتری آن دو بر علی از این بهتر؟ فضال گفت: من همین نکته را به او گفته‌ام اما او در پاسخ من گفته: والله! اگر برای حقانیت و منزلت آن دو به مکان دفنشان در کنار قبر پیامبر حجت می‌آوری باید بگویم: که آن‌ها با دفن شدنشان در مکانی که هیچ حقی نسبت به آن نداشته‌اند در حقیقت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ظلم نموده‌اند، چرا که اگر آن مکان از خود ابو بکر و عمر بوده و آن را به رسول خدا هدیه نموده‌اند پس با دفن شدنشان در آن مکان کار خیلی زشتی کردند چون با این کار هدیه‌ای را که به آن حضرت بخشیدند را پس گرفتند و در آن تصرف نموده‌اند و این در حقیقت نوعی خلف وعده و شکستن پیمان محسوب می‌گردد. ابو حنیفه دوباره مدتی را ساکت ماند و سر به زیر افکند و گفت: به برادرت بگو: این مکان نه برای آن دو نفر و نه برای رسول خدا بلکه با توجه به حقی که حفصه و عایشه در این زمین داشتند در این زمین دفن گردیده‌اند. فضال به ابو حنیفه گفت: اتفاقا من همین‌مطلب را نیز به برادرم گفته‌ام اما او در پاسخ من گفت: تو می‌دانی که وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت صاحب نه همسر بود و در حالی که هر یک از آن نه نفر نسبت به آن مکان یک هشتم بیشتر سهم الارث نداشته در نتیجه برای هر کدام یک وجب در یک وجب مسافت جا بیشتر نمی‌ماند. آن وقت چگونه آن دو نفر این مقدار مکان اضافه را اشغال و غصب نموده‌اند؟ و آن گاه از سوی دیگر چه شده است که فاطمه زهرا (علیها السلام) دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از پدرش ارث نمی‌برد؟ [و ابو بکر به این بهانه که پیامبران از خود ارث به جا نمی‌گذارند حضرت فاطمه سلام الله علیها را از فدک محروم می‌کند] اما عایشه و حفصه که همسران آن حضرت بودند ارث می‌برند. ابو حنیفه چون این مطالب را شنید به اطرافیانش گفت: او را از من دور سازید که او خود رافضی خبیث می‌باشد.


الفصول المختارة، تألیف سید مرتضی علم الهدی، صفحه ۷۴




کفر صوفیه و وحدت وجودی‌ها در کلام علامه محمد تقی مجلسی رضوان الله علیه


علامه محمد تقی مجلسی قدس الله روحه الشریف در کتاب شریف لوامع صاحبقرانی در مذمت صوفیه می‌نویسد:


بسیار است که ملحد می‌شوند به نادانی چون عبارات صوفیه قریبست به عبارات ملاحده و مثل عبارت ملاحده مثل عبارت حدیث قدسی که الحال گفته شد جمعی حلول می‌فهمند و جمعی اتحاد و جمعی به وحدت وجود به نحوی که خود میفهمند و همه کفر است.


لوامع صاحبقرانی، تألیف علامه محمد تقی مجلسی، جلد ۷، صفحه ۸۳، چاپ موسسه اسماعیلیان



مناظره یوحنای مسیحی (شخصی مسیحی که به دنبال مذهب حق در اسلام بود) با علمای اهل سنت عمری در مورد مشروعیت سب و لعن


ابو الفتوح رازی رضوان الله علیه عالم بزرگ شیعه می‌نویسد:


علمای اهل تسنن، در آخرین لحظات بحث به يوحنا گفتند: اگر رافضی‌ها (شیعه‌ها) از یک موضوع اجتناب کنند، ما از ایشان روی بر نمی‌گردانیم. يوحنا گفت: آن یک موضوع چیست ؟ علمای اهل تسنن گفتند: علمای آنان ابو بكر و عمر و عثمان و عایشه را سب می‌کنند و ایشان را تکفیر و . می‌نمایند و می‌گویند هر کس از این‌ها بیزاری نکند، به بهشت نمی‌رود، معلوم است که این روش، کفر و الحاد است. يوحنا گفت: آیا رافضی‌ها، در اتخاذ این روش، دلیلی دارند یا نه؟! مولوی رشید گفت: رافضی‌ها چنین دلیل می‌آورند : آن موقع که ابو بکر بر مسند خلافت نشست فاطمه (علیها السلام) را از باغ فدک منع نمود، و آنچنان آن بانوی بزرگوار را رنجانید که فاطمه (علیها السلام) از ابو بکر روی گردانید و تا زنده بود دیگر با ابو بکر سخن نگفت. یوحنا گفت: آیا این مطلب صحیح است؟ علمای اهل تسنن گفتند: این مطلب در صحیح بخاری و مسلم نقل شده است، نمی‌توان آن را انکار کرد. يوحنا گفت: شما در کتب خود نقل کرده‌اید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: فاطمه (علیها السلام) پاره تن من است، هر که او را برنجاند مرا رنجانیده و هر که مرا رنجاند خدا را رنجانیده باشد. خداوند در قرآن سوره احزاب آیه ۵۶ می‌فرماید: «ان الذين يؤذون الله ورسوله لعنهم الله في الدنيا و الاخرة»: آنان که خدا و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را اذیت می‌کنند (و می‌رنجانند) مشمول لعنت خدا در دنیا و آخرت هستند. بنا بر این یا صحیح بخاری و مسلم، دروغ است یا قرآن خطا کرده و یا آنکه لعنت بر آنان روا باشد، اولی و دومی که نیست پس سومی درست است. اما در مورد عایشه، شکی نیست که او پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در واقعه جمل، به جنگ على (علیه السلام) رفت و با آن حضرت محاربه کرد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حیات خود به علی (علیه السلام) فرمود: «حربك حربي و سلمك سلمي»: محاربه و جنگ با تو، محاربه و جنگ با من است، مسالمت (صلح) با تو، مسالمت با من است. (پس گویا، عایشه به جنگ پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفته است) با آنکه جهاد برای ن ساقط شده است. آنکس که با امام می جنگد، سزاوار لعنت است!


اینجا بود که علمای اهل تسنن دیگر سخنی نگفتند، و یوحنا پس از جستجوی حقیقت، به حقیقت رسید و با صراحت تمام چنین اعلام کرد: ای علمای اهل تسنن، دیگر، شیعه را رافضی نخوانید، بدون تردید، شیعه‌ها حق را از میان باطل‌ها جسته‌اند و مومنان واقعی هستند و دانسته‌اند که در میان۷۳ فرقه مسلمین، فرقه ناجیه می‌باشند، هر کس با اینکه دانسته و فهمیده، حق را مکتوم دارد، ظاهر و باطن او، کور است، شما ای علمای عامه، شاهد باشید که بنده یوحنای مصری ذمی ، مسلمان شدم و به آئین تشیع گرویدم، این است طریق نجات پس از بررسی‌های کامل و دقیق! اینک به این کلمات طیبه گواهی می‌دهم: «أشهد ان لااله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله واشهد ان عليا ولیه و وصی رسوله و خلیفته بالحق» و از جميع مومنان در دنیا و آخرت گواهی می‌خواهم که من در میان ۷۳ فرقه اسلامی، مذهب شیعه را به عنوان فرقه ناجیه اختیار کردم، که بر آن مذهب بمیرم و زنده گردم - « اللهم توفنی مسلما والحقني بالصالحين».


دفاع از حریم تشیع، تالیف ابو الفتوح رازی، صفحه ۲۳۷-۲۳۹




امام مهدی عجل الله فرجه در کلام امام رضا علیه السلام


شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:


۳۵- حدثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضي الله عنه قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن عبد السلام بن صالح الهروي قال سمعت دعبل بن علي الخزاعي يقول لما أنشدت مولاي الرضا عليه السلام قصيدتي التي أولها: مدارس آيات خلت من تلاوة * ومنزل وحي مقفر العرصات فلما انتهيت إلى قولي: خروج إمام لا محالة خارج * يقوم على اسم الله والبركات يميز فينا كل حق وباطل * ويجزي على النعماء والنقمات بكى الرضا عليه السلام بكاء شديدا ثم رفع رأسه إلي فقال لي: يا خزاعي نطق روح القدس على لسانك بهذين البيتين فهل تدري من هذا الامام؟ ومتى يقوم؟ فقلت: لا يا سيدي إلا إني سمعت بخروج إمام منكم يطهر الأرض من الفساد ويملؤها عدلا فقال: يا دعبل الامام بعدي محمد ابني وبعد محمد ابنه علي وبعد علي ابنه الحسن وبعد الحسن ابنه الحجة القائم المنتظر في غيبته المطاع في ظهوره لو لم يبق من الدنيا إلا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج في ملاها عدلا كما ملئت جورا وظلما وأما متى؟ فأخبار عن الوقت ولقد حدثني أبي عن أبيه عن آبائه عن علي عليه السلام أن النبي (صلى الله عليه وآله) قيل له: يا رسول الله (صلى الله عليه وآله) متى يخرج القائم من ذريتك؟ فقال: مثله مثل الساعة «لا يجليها لوقتها إلا هو ثقلت في السماوات والارض لا يأتيكم إلا بغتة».


دعبل خزاعی رحمت الله علیه می‌گوید: هنگامی که قصیده خود را که با این ابیات شروع می‌شد: «محل تدریس آیات الهى که اکنون از تلاوت آیات بر کنار مانده است، و محل نزول وحى پروردگار که از فعالیت بازمانده است» تا بدینجا رسیدم که گفته بودم: «به یقین وقوع خروج امامی که ناچار خارج شود و به نام خدا همه برکات را به خود می‌آورد حتمی است و میان ما هر حقی را از باطل جدا می‌سازد و بر نیکی و بدی جزا می‌دهد، هر کس عملی نیکو کرد پاداش خیر، و هر که بدی کرد سزای بد به او می‌دهد.» حضرت امام رضا علیه السلام با شنیدن این اشعار سخت گریستند، آنگاه رو به من کرده و فرمودند: اى خزاعی! روح القدس با زبان تو این دو بیت را خواند! آیا می‌دانی این امام کیست و چه زمانی قیام می‌کند؟ گفتم: آقای من! نه! این قدر شنیده‏‌ام که امامی از نسل شما قیام می‌کند، و زمین را از لوث فساد پاک می‌گرداند و آن را پر از عدل خواهد کرد؛ چنان که پر از ظلم‏ شده باشد. حضرت فرمودند: اى دعبل! پسرم محمد امام بعد از من است و بعد از او پسرش علی؛ بعد از او نیز پسرش حسن و بعد از حسن پسرش حجت قائم، امام امت است که [اهل ایمان] در زمان غیبتش انتظار او را می‌کشند و بعد از ظهورش از وى فرمان‌بردارى می‌کنند. اگر تنها یک روز از عمر دنیا باقی مانده باشد خداوند آن روز را به اندازه‌ای طولانى می‌کند تا او بیاید و جهان را پر از عدل کند چنان که پر از ظلم شده است. اما چه زمانی ظهور خواهد کرد؟ نمی‌توان وقت آن را تعیین نمود. پدرم (موسی بن جعفر علیهما السلام) از پدرش و آن حضرت از پدرانش از امیر المومنین علیه السلام روایت کرده‏‌اند که از پیامبر صلی الله علیه و آله سوال شد: حضرت قائم که از نسل شما است چه زمانی ظهور خواهد کرد؟ ایشان فرمودند: آمدن وى مثل آمدن روز رستاخیز است که خداوند در قرآن می‌فرماید: «کسى جز خداوند وقت آن را معلوم نمی‌کند، این مطلب در آسمان‌ها و زمین گران آمده» آن حضرت به طور ناگهانى به سوى شما خواهد آمد.


عیون اخبار الرضا علیه السلام، تالیف شیخ صدوق، باب ۶۶، حدیث ۳۵، صفحه ۲۶۵-۲۶۶




رجعت حضرت امیر المومنین علیه السلام


علامه مجلسی رضوان الله علیه روایت کرده است که حضرت امیر المومنین علیه السلام فرمودند:


به درستی که مرا است برگشتنی بعد از برگشتن و زنده شدنی بعد از زنده شدن و من صاحب رجعت‌ها و برگشتن‌های بسیارم و صاحب صولت‌ها و انتقام‌های بی‌شمارم و صاحب دولت‌های عجیبم. منم حصار آهن، منم بنده خدا و برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله، منم امین خدا و خزینه‌دار علم خدا، و صندوق سر خدا و حجاب خدا و صراط خدا و میزان خدا. منم کلمه خدا و منم اسماء حسنای الهی و منم امثال عليا و منم آیات کبری و منم صاحب بهشت و دوزخ که اهل بهشت را در بهشت ساکن گردانم و اهل جهنم را به جهنم رسانم، با من است تزویج اهل بهشت. به سوی من است بازگشت خلق در قیامت و حساب ایشان و منم موذن در اعراف و منم که در پیش چشمه آفتاب ظاهر شوم در آخر امان و منم دابة الارض که خدا در قرآن فرموده و در آخر امان ظاهر شوم و عصای موسی و انگشتر سلیمان را بر پیشانی مؤمن و کافر گذارم که نقش بندد: «مؤمن حقا و کافر حقا» و منم پادشاه مومنان و پیشوای متقیان و زبان سخن‌گویان و خاتم اوصیای پیغمبران و وارث ایشان و خلیفه پرورگار عالمیان و منم آن کسی که خدا به من داده است علم مرگ‌های مردم و بلاهای ایشان را و علم حكم میان خلایق را. و منم آنکه خدا مسخر من گردانیده است ابر و رعد و برق و تاریکی و روشنایی و بادها و کوه‌ها و دریاها و آفتاب و ماه و ستارگان را، ای گروه مردم! بپرسید از من آنچه خواهید.


کتاب رجعت، تالیف علامه مجلسی، صفحه ۲۰۳-۲۰۵، چاپ انتشارات دلیل ما




دشمنی سفیانی با نام حضرت رقیه سلام الله علیها


در یکی از روایاتی که در مورد آخر امان و ظهور سفیانی است وارد شده است که:


«ولا يزال السفياني يقتل كل اسمه محمد و علي و حسن و حسين و فاطمة و جعفر و موسى و زينب و خديجة و رقیة بغضاً لآل محمد»


یعنی: «سفیانی هر کس را که نامش محمد و علی و حسن و حسین و فاطمه و جعفر و موسی و زینب و خدیجه و رقیه است از روی بغض و کینه‌ای که به آل محمد دارد به قتل می‌رساند.»


این روایت از چند جهت قابل توجه است:


١. نام حضرت رقیه علیها السلام از جمله نام‌هایی است که همچون نام محمد و علی و حسن و . مورد علاقه اهل بیت علیهم السلام است و همچنین از نام‌هایی است که دشمن کورکن و خار چشم مبغضين آل الله علیهم السلام می‌باشد و همچنین مهم‌ترین نکته‌ای که از این حدیث شریف استفاده می‌شود این است که کسانی که با حضرت رقیه علیها السلام به هر طریقی دشمنی می‌کنند در صف سفیانیان هستند در هر منصب و لباسی که باشند.


۲. نامگذاری با این اسامی نشانه‌ای مهم بر محبت اهل بیت علیهم السلام است.


٣. ظاهر این است که نام حضرت رقیه علیها السلام در این روایت بیش از همه ناظر به حضرت رقیه علیها السلام می‌باشد زیرا همانگونه که از نام محمد و علی و حسن و حسین و فاطمه نام پنج تن آل عبا علیهم السلام به ذهن می‌رسد و همانگونه که از نام جعفر و موسی وجود امام صادق و امام کاظم علیهما السلام و برای ما تداعی می‌شود و نه وجود عموی پیامبر یا موسی بن عمران؛ همانگونه از نام رقیه چنین به ذهن منتقل می‌شود که منظور حضرت امام حسین علیه السلام از ذکر نام رقیه، رقیه سه ساله است و این به خاطر شهرت و کثرت استعمال این نام در مورد حضرت رقیه علیه السلام می‌باشد.


پس از ۱. کثرت استعمال و ۲. ارتکاز ذهنی و شهرت بر می‌آید که مقصود این حدیث از نامگذاری به رقیه همان وجود مقدس بیبی سه ساله سيده رقيه علیها السلام می‌باشد.


اما چند نکته در مورد نامگذاری به نام اهل بیت علیهم السلام قابل توجه است. نامگذاری به نام ایشان:


اولا: نشانه‌ی ارادت ما به ایشان است.


ثانيا: احیای نام اهل بیت علیهم السلام و به نوعی یادآوری مصیبت ایشان است.


ثالثا: این نامگذاری ها تأثير خاص خود را دارد، چنانکه امام صادق علیه السلام در این مورد قسم یاد کرده‌اند:


«قيل لابی عبدالله عليه السلام : انا نسمي بأسمائكم و اسماء ءابائكم فينفعنا ذلك، فقال: اي والله .»


در محضر امام صادق علیه السلام عرض شد: «ما فرزندانمان را به نام شما و پدرانتان نامگذاری می‌کنیم آیا این عمل ما در پیشگاه الهی اجر و فایده‌ای دارد؟ حضرت فرمود: بلی، به خدا قسم فایده دارد.»


رابعا: وقتی دشمن اهل بیت علیهم السلام امری را مبغوض می‌شمارد خود نقطه‌ی عطفی محسوب می‌شود زیرا با این نامگذاری ادخال بغض کرده‌ایم بر قلب دشمنان اهل بیت علیهم السلام و این ادخال بغض چنان اهمیت دارد که در روایات عظيم الشأنی ادخال بغض و مخالفت با اعداء اهل بیت علیهم السلام معیار مهمی در تبری و ولایت دانسته شده است مثلا در مورد زوار قبر ابی عبد الله الحسین علیه السلام وارد شده که امام صادق علیه السلام فرمودند: خدایا زائرین قبر ابی عبد الله الحسین علیه السلام را مورد رحمت قرار بده که «مخالفة لأعدائنا» به خاطر مخالفت با دشمنان ما به زیارت ایشان می‌روند.


ظاهر این است که سفیانی دشمن‌ترین افراد نسبت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشريف است پس اگر در دل این دشمن امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف توسط نامگذاری نام نامی حضرت رقیه علیها السلام ادخال بغض کنیم یعنی در قلب امام زمان علیه السلام ادخال سرور نموده‌ایم؛ زیرا در بسیاری از مواقع رضایت امام علیه السلام در مخالفت با دشمنان ایشان است چنانچه در مورد امام صادق علیه السلام دارد که خدایا زائرین امام حسین علت را ببخش زیرا «مخالفا لأعدائنا» به زیارت امام حسین می‌روند، پس وقتی اسمی مانند رقیه هم مورد عنایت اهل بیت علیهم السلام است که همان عنایت ذات باری تعالی است و هم مورد بغض دشمنان اهل بیت علیهم السلام است معلوم می‌شود که چقدر نام نامی و اسم پرمسمایی است و نشانه‌ای روشن برای شیعیان که فرزندان خود را متبرک به این نام کنند.


سه بانوی بهشتی، تألیف سید جعفر رفیعی، صفحه ۱۵۸-۱۵۹، چاپ انتشارات خورشید هدایت




شهادت فرشتگان حامل عرش بر امارت امیر المومنین علیه السلام


سید بن طاووس رضوان الله علیه روایت کرده است:


فيما نذكره من كتاب «الإمامة» بالأسانيد الصحاح، في شهادة ملكين بان عليا عليه السلام أمير المؤمنين عند خلق العرش، فقال ما هذا لفظه: عن بندار بن عاصم عمن حدث عن عبد الله بن سنان عن أبي عبد الله عليه السلام قال: لما خلق الله العرش خلق ملكين فاكتفاه فقلا: إشهد ان لا إله إلا أنا، فشهدا. ثم قال: إشهدوا أن محمدا رسول الله، فشهدا. ثم قال: أشهدا أن عليا أمير المؤمنين فشهدا .


عبد الله بن سنان گفت: امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که خداوند تعالی عرش را آفرید، دو فرشته را خلق نمود. پس آن‌ها عرش را در بر گرفتند. پس فرمود: شهادت بدهید که معبودی جز من نیست، آن‌ها گواهی دادند. سپس فرمود: شهادت بدهید که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) پیامبر خداست، آن‌ها نیز گواهی دادند. سپس فرمود: شهادت بدهید که علی (علیه السلام) امیر مومنان است، آن‌ها باز هم گواهی دادند.


الیقین، تالیف سید بن طاووس، باب ۷۲، صفحه ۲۳۲، چاپ دار العلوم




چرا امیر المومنین علیه السلام فرزند خود را عثمان نام نهادند؟


آیا امیر المومنین علیه السلام اسم فرزند گرامیشان را به علت محبت عثمان یا وحدت با غاصبین عثمان گذاشتند؟


این روزا زیاد می‌بینیم نواصب برای اثبات محبت امیر المومنین به خلفای غاصب شبهه‌ای را مطرح کرده‌اند که امیر المومنین علیه السلام نام فرزند خود به دلیل محبت به عثمان، عثمان گذاشت!


حقیقت چیست؟


بشنوید نظر خود امیر المومنین علیه السلام را:


مرحوم شيخ الفقها ابی الصلاح حلبی روایت کرده است:


و ذکر فيه، عن هبيرة بن ميرم قال: كنّا جلوساً عند علي عليه السلام، فدعا ابنه عثمان، فقال له: يا عثمان، ثم قال: إنّي لم أُسمّه باسم عثمان الشيخ الكافر، إنّما سمّيته باسم عثمان بن مظعون.


هبیرة بن میرم گوید: نزد امیر المومنین علیه السلام نشسته بودم که فرزندش عثمان علیه السلام وارد شد، امیر المومنین به فرزندش فرمود: ای عثمان! سپس گفت: من نام تو را به اسم عثمان پیر کافر نام گذاری نکردم بلکه به اسم عثمان ابن مظعون رحمت الله علیه نام نهادم.


تقریب المعارف، تالیف ابی الصلاح حلبی، صفحه ۲۹۴



هم چنین ابو الفرج اصفهانی از علمای مقبول نزد اهل سنت عمری روایت را با سانسوری بر کلام امیر المومنین در مورد عثمان بن عفان می‌آورد و می‌نویسد:


و عثمان بن علي الذي روی عن علي أنه قال: انّما سمّيته باسم أخي عثمان بن مظعون.


و عثمان بن علی کسی است که از علی (علیه السلام) روایت شده است که درموردش گفت: من نام وی را به اسم برادرم عثمان بن مظعون نام نهادم.


مقاتل الطالبیین، تالیف ابو الفرج اصفهانی، صفحه ۸۹



و این چنین تمام رشته‌های نواصب پلید و تهمت پلیدشان به امیر المومنین علیه السلام پنبه می‌شود!


حال سوال ما از محبین غاصبین این است که چرا امیر المومنین علیه السلام عثمان را با لقب «الشیخ الکافر» خطاب کرده است؟!



آیا امام صادق علیه السلام در حدیثی ابی بکر و عمر را «إمامان عادلان قاسطان» نامیده است؟


دیده شده که در فضای مجازی بتریه و عمریه تکه‌ای ناقص از یک روایت را بریده‌اند تا رابطه حسنه اهل بیت علیهم السلام با خلفای غاصب را ثابت کنند و برای غاصبین فضیلت بتراشند بزدلانه با تقطیع و سانسور معنی حدیث را تحریف و عوض کرده‌اند و ادامه این روایت که سند رسوایی آنان و اثبات کفر و جهنمی بودن ابی بکر و عمر است را نیاورده‌اند.


این حدیث که در کتاب شریف احقاق الحق تالیف مرحوم شهید علامه نور الله شوشتری (که بر ضد شبهات عمری‌ها نوشته شده) با وجود داشتن سند ضعیف نه تنها فضیلتی برای ابی بکر و عمر ندارد بلکه کفر و جهنمی بودن آن دو را در نظر امام صادق علیه السلام نشان می‌دهد و اتفاقا علامه شوشتری هم آن را برای اثبات کفر ابی بکر و عمر در کتابش آورده.


متن کامل ترجمه روایت: شخصی از اهل سنت عمری از امام صادق علیه السلام پرسید: نظرتان در مورد عمر و ابوبکر چیست؟ ایشان در جواب فرمودند: والله کانا إمامین عادلین قاسطین کانا على الحق، وماتا علیه، فعلیهما رحمة الله یوم القیامة. هنگامی که آن شخص از مجلس خارج شد، شخصی از خواص حضرت سوال نمود: یا ابن رسول الله! از آنچه که درباره ابی بکر و عمر فرمودید خیلی تعجب نمودم! حضرت فرمودند: آری، آن دو امام اهل دوزخند همان گونه که خداوند سبحان می‌فرماید: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّار» [و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به آتش دوزخ فرا می‌خوانند] (القصص ۲۸،آیه ۴۱) و اما این‌که آن دو قاسط بودند خداوند متعال می‌فرماید: «وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً» [و امّا ظالمان آتشگیره و هیزم دوزخند!] (الجن ۷۲، آیه ۱۵) و اما اینکه آن‌دو نفر عادل هستند یعنی از حق عدول کرده‌ا‌ند، همان‌گونه که خداوند در قرآن می‌فرماید: «ثُمَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُون‏» [اما کافران براى پروردگار خود، شریک و شبیه قرار مى‏ دهند] (الانعام ۶، آیه ۱) و مراد از حق که بر آن ماندند امیر المومنین علیه السلام است که او را اذیت نموده و حق او را غصب نمودند، و مراد از این که آن دو تا آخر بر این راه باقی ماندند و از دنیا رفتند، این است که: آن‌دو تا آخر بر عداوت و دشمنی خود باقی ماندند بدون این‌که نادم و پشیمان از کار خود باشند و مراد از رحمت خداوند: رسول الله صلى الله علیه و آله است که «رحمة للعالمین» بود و آن حضرت در آن دنیا خصم و دشمن آن دو و انتقام گیرنده از آن‌ها خواهد بود.


متن عربی: ما روی سأل رجل من المخالفين عن الإمام الصادق عليه السلام و قال : يا ابن رسول الله ! ما تقول في حق أبي بكر و عمر ؟ فقال علیه السلام : إمامان عادلان قاسطان ، كانا علي الحق ، وماتا عليه ، فعليهما رحمة الله يوم القيامة ، فلمّا انصرف الناس قال له رجل من خاصّته: يا ابن رسول اللّه صلی الله علیه و آله لقد تعجّبت ممّا قلت في حقّ أبي بكر وعمر، فقال: نعم، هما إماما أهل النار، كما قال اللّه سبحانه: و جعلناهم أئمّة يدعون إلي النار (قصص: ۴۱) و أما القاسطان فقد قال الله تعالى : وأما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا (جن: ۱۵) وأما العادلان فلعدولهم عن الحق كقوله تعالى ثم الذين كفروا بربهم يعدلون (انعام: ۱) والمراد من الحق الذي كانا مستوليين عليه هو أمير المؤمنين عليه السلام حيث أذياه وغصبا حقه عنه ، والمراد من موتهما على الحق أنهما ماتا على عداوته من غير ندامة عن ذلك ، والمراد من رحمة الله ، رسول الله صلى الله عليه وآله ، فإنه كان رحمة للعالمين وسيكون خصما لهما ساخطا عليهما منتقما منهما يوم الدين.


احقاق الحق و ازهاق الباطل، تالیف نور الله شوشتری، جلد ۱، صفحه ۶۹-۷۰، چاپ منشورات آیة الله مرعشی نجفی



محبین ابی بکر و عمر برای فضیلت‌تراشی برای خلفای باطل خود راهی جز دست به تقطیع دروغ زدن ندارند و مثل همیشه هم رسوا می‌شوند.



نامه ابی بکر به پدرش برای بیعت و پاسخ دندانشکن ابی قحافه در دفاع از امیر المومنین علیه السلام به او


شیخ طبرسی رضوان الله علیه روایت کرده است:


أبا قحافة كان بالطائف لما قبض رسول الله صلى الله عليه وآله وبويع لأبي بكر، فكتب ابنه إليه كتابا عنوانه " من خليفة رسول الله إلى أبي قحافة. أما بعد فإن الناس قد تراضوا بي، فإني اليوم خليفة الله، فلو قدمت علينا كان أقر لعينك " قال: فلما قرأ أبو قحافة الكتاب قال للرسول: ما منعكم من علي؟ قال: هو حدث السن وقد أكثر القتل في قريش وغيرها وأبو بكر أسن منه. قال أبو قحافة: إن كان الأمر في ذلك بالسن فأنا أحق من أبي بكر، لقد ظلموا عليا حقه وقد بايع له النبي صلى الله عليه وآله وأمرنا ببيعته. ثم كتب إليه " من أبي قحافة إلى ابنه أبي بكر. أما بعد فقد أتاني كتابك فوجدته كتاب أحمق ينقض بعضه بعضا، مرة تقول خليفة رسول الله صلى الله عليه وآله ومرة تقول خليفة الله ومرة تقول تراضى بي الناس، وهو أمر ملتبس فلا تدخلن في أمر يصعب عليك الخروج منه غدا ويكون عقباك منه إلى النار والندامة وملامة النفس اللوامة لدى الحساب بيوم القيامة، فإن للأمور مداخل ومخارج وأنت تعرف من هو أولى بها منك، فراقب الله كأنك تراه ولا تدعن صاحبها، فإن تركها اليوم أخف عليك وأسلم لك.


ابی قحافه (پدر ابی بکر) در زمان شهادت رسول خدا صلوات الله علیه و آله در طائف بود. بعد از بیعت با ابی بکر، او نامه‌ای به پدرش نوشت به این شرح: از طرف خلیفه رسول خدا به ابی قحافه، اما بعد، همانا مردم به من راضی شدند و امروز من خلیفه خدا هستم، پس اگر پیش ما بیایی نور چشم مایی.


ابی قحافه بعد از خواند نامه به پیک ابی بکر گفت: برای چه علی را از حقش منع کردید؟ پیک ابوبکر گفت: او جوان است و بسیاری از قریش را کشته و ابی بکر از او مسن‌تر است. ابی قحافه به پیک ابی بکر گفت: اگر مسن بودن برای خلافت ملاک باشد که من نسبت به ابی بکر برای خلافت بیشتر بر حق هستم. حقیقتا بر علی و حقش ظلم کردید، در حالی که رسول خدا خودش با او بیعت کرد و مردم را نیز امر به بیعت با علی کرد!


سپس نامه‌ای به فرزندش نوشت به این شرح: از طرف ابی قحافه به پسرش ابی بکر. اما بعد؛ نامه تو به دست من رسید و من آن را نامه یک احمق یافتم که بعضی از آن بعضی دیگر را نقض می‌کند! یک بار در نامه گفتی خلیفه رسول خدا و یک بار گفتی خلیفه خدا و یک بار گفتی مردم به من راضی شدند (و من انتخاب شده مردم هستم؛ کنایه از این که تو خلیفه خدا و رسول نیستی بلکه خلیفه مردم هستی!)  و مشخص است که امر بر تو مشتبه گشته؛ پس در امری داخل نشو که خارج شدن از آن برایت بسیار سخت است و عاقبتت را به سوی آتش (جهنم)‌ و ندامت می‌کشاند و در روز قیامت ملامت خواهی شد محل‌های وارد شدن و خارج شدن از امور دنیا بسیار است و تو خود می‌دانی که در این کار از تو سزاوارتر کیست! پس از خدا بپرهیز و این کار را به صاحبش واگذار و اگر اینکار را امروز ترک کنی برایت مجازات سبک‌تری به دنبال دارد. والسلام علیکم.


الاحتجاج، تالیف شیخ طبرسی، جلد ۱، صفحه ۲۲۶-۲۲۷، چاپ دار الاسوة




قطره‌ای از دریای کرم امام حسن علیه السلام


شیخ رضی الدین حلی، برادر علامه حلی روایت کرده است:


۲۳- قيل: وقف رجل على الحسن بن على عليهما السلام فقال: يا ابن أمير المؤمنين بالذى أنعم عليك بهذه النعمة التي ما تليها منه بشفيع منك إليه، بل انعاما منه عليك، الا ما أنصفتني من خصمى، فانه غشوم ظلوم، لا يوقر الشيخ الكبير، ولا يرحم الطفل الصغير. وكان متكئا فاستوى جالسا وقال له: من خصمك حتى أنتصف لك منه، فقال له: الفقر، فأطرق (عليه السلام) ساعة، ثم رفع رأسه الى خادمه وقال له: أحضر ما عندك من موجود، فأحضر خمسة آلاف درهم، فقال: ادفعها إليه، ثم قال له: بحق هذه الاقسام التي أقسمت بها على متى أتاك خصمك جائرا الا ما أتيتني منه متظلما . 


نقل شده است که شخصی محضر مبارک امام حسن علیه السلام شرفیاب شد و عرض کرد: ای فرزند امیر المومنین علیه السلام! تو را سوگند می‌دهم به حق کسی که این نعمت (امامت و ولایت) را بدون شفاعت کسی به تو عنایت نموده! از دشمنم انتقام بگیری، چرا که او دشمنی است که به مردم، حیله و ستم می‌نماید، نه به پیرمرد بزرگ احترام می‌گذارد و نه به کودک شیرخوار ترحم. امام حسن علیه السلام تکیه کرده بودند، وقتى سخن آن شخص را شنیدند برخاستند و نشستند، آنگاه به او فرمودند: دشمن تو کیست تا از او برایت انتقام بگیرم؟ گفت: فقر و نیاز. امام حسن علیه السلام لحظاتی سر مبارک خود را به زیر انداخت، سپس سر بلند کرده و به خادم خویش فرمودند: آنچه موجودى نزد توست، بیاور. او رفت و پانصد هزار درهم حاضر ساخت. امام علیه السلام فرمودند: همه این مبلغ را به آن شخص نیازمند بده! آنگاه رو به او کرد و فرمودند: تو را به حق همان سوگندهایی که به من دادی، سوگند می‌دهم! هر موقع این دشمن به سوى تو آمد، نزد من بیا و دادخواهی کن.


العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة، تالیف رضی الدین حلی، صفحه ۳۵۹، حدیث ۲۳، چاپ منشورات آیة الله مرعشی نجفی



قابل توجه کسانی که به اسم اسلام و معصومین حکومت می‌کنند، اسلام واقعی این است !!!


مثل نمک که طعم غذا را عوض کند / لطف کریم، وضع گدا را عوض کند



حدیث قرطاس و وجوب لعن عمر بن خطاب در کلام علامه مجلسی قدس سره


علامه مجلسی رضوان الله علیه پس از نقل حدیث قرطاس و توهین عمر بن خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله از کتب شیعه و سنی می‌نویسد:


ای عزیز! آیا بعد از این حدیث که همه عامه (اهل سنت عمری) روایت کرده‌اند هیچ عاقل است که شک کند در کفر عمر و کفر کسی که عمر را مسلمان نامد؟ اگر بقالی یا علافی خواهد که وصیت کند، کسی که مانع وصیت او شود، مردم بر او طعن‌ها می‌کنند؛ هر گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله خواهد وصیتی کند که صلاح جمیع امت در آن باشد و کسی مانع او شود، در چنان حالی آن حضرت را آزرده کند و نسبت هذیان به آن حضرت دهد، چگونه خواهد بود حال او؟ و حال آنکه حق تعالی می‌فرماید: {و ما ينطق عن الهوى * ان هو الا وحي يوحى} (سوره نجم / آیه ۳-۴) یعنی: سخن نمی‌گوید آن حضرت از خواهش نفس خود و نیست سخن او مگر وحی که به او فرستاده می‌شود؛ و می‌فرماید: آن‌ها که آزار می‌کنند خدا و رسول او را خدا لعنت کرده است ایشان را در دنیا و آخرت. و کدام آزار از این بدتر می‌باشد که پیغمبر به آن بزرگواری و شفقت و مهربانی را چون بیابند که نزدیک رفتن او شده است دیگر منفعتی از او متصور نیست، کینه‌های خود را ظاهر کنند و دست از طاعت او بردارند، هر چند گوید با لشکر اسامه بیرون روید فرمان نبردند، و فرماید که دوات و قلم آورید که وصیت‌نامه بنویسم اطاعت نکنند، برای آنکه مبادا امر خلافت امیر المومنین را واضح‌تر گرداند، در همه احوال حضرت داند که غرض ایشان آن است که بعد از آن حضرت انتقام او را از اهل بیت او بکشند، پس لعنت خدا و رسول بر ایشان باد، و بر هر که ایشان را مسلمان داند و هر که در لعن ایشان توقف نماید.


جلاء العیون، تالیف علامه مجلسی، صفحه ۶۴-۶۵، چاپ نشر هاتف




توهین و تهمت هذیان به رسول خدا صلی الله علیه و آله توسط عمر بن خطاب


علامه مجلسی رضوان الله علیه می‌نویسد:


حدیث دوات و قلم (قرطاس) در صحیح بخاری مسلم و سایر کتب معتبره اهل سنت (خلاف) مذکور است به طرق متعدد، چنین روایت کرده‌اند ایشان از ابن عباس که او گریست آنقدر که آب دیده‌اش سنگریزه مسجد را تر کرد، و می‌گفت که: روز پنجشنبه، روزی که درد رسول خدا صلی الله علیه و آله شدید شد و گفت: بیاورید دواتی و کتفی تا بنویسم از برای شما کتابی که گمراه نشوید بعد از آن هرگز، عمر گفت رسول خدا هذیان می‌گوید. به روایت دیگر گفت: درد بر او غالب شده است، نزد شما قرآن است، بس است ما را کتاب خدا. پس اختلاف کردند اهل آن خانه و با یکدیگر مخاصمه کردند، بعضی گفتند: بیاورید تا بنویسد رسول خدا صلی الله علیه و آله برای شما کتابی که بعد از آن گمراه نشوید؛ بعضی گفتند که: قول قول عمر است، چون آوازها بلند شد و اختلاف بسیار شد نزد آن حضرت، دلتنگ شد و فرمود: برخیزید از پیش من.

پس ابن عباس می‌گفت: به درستی که مصیبت و بدترین مصیبت‌ها آن بود که مانع شدند میان رسول خدا صلی الله علیه و آله و میان آنکه آن کتاب را از برای ایشان بنویسد، به سبب اختلافی که نمودند و آوازها که بلند کردند.


جلاء العیون، تالیف علامه مجلسی، صفحه ۶۴، چاپ نشر هاتف




فتنه‌های قبل از قیام حضرت مهدی عجل الله فرجه در کلام امیر المومنین علیه السلام


مرحوم شیخ محمد باقر محمودی می‌نویسد:


قال السيد أبو طالب: حدثنا أبو العباس أحمد بن إبراهيم الحسني قال: أخبرنا أبو العباس أحمد بن [محمد بن] سعيد بن عقدة إجازة قال: حدثنا أحمد بن الحسن بن بزيع (ظ) عن القاسم بن إسحاق، عن عبد الله العبدي عن أبيه عن عبد الرحيم بن نصر البارقي عن زيد بن علي عن أبيه عن جده عليهم السلام قال: قال: أمير المؤمنين علي عليه السلام: إذا كان زعيم القوم فاسقهم وأكرم الرجل اتقاء شره، وعظم أرباب الدنيا، واستخف بحملة القرآن، وكانت تجارتهم الرباء ومأكلهم أموال اليتامي وعطلت المساجد، وأكرم الرجل صديقه وعق أباه، وتواصلوا بالباطل، وقطعوا الارحام، واتخذوا كتاب الله مزامير، وتفقه (الناس) لغير الدين، وأكل الرجل أمانته، (و) أوتمن الخونة، وخون الامناء، واستعمل (ظ) السفهاء، ورفعت الاصوات في المساجد، واتخذت طاعة الله بضاعة، وكثر القراءة وقل الفقهاء، فعند ذلك توقعوا ثلاثا: توقعوا ريحا حمراء وخسفا وزلازل وأمورا عظاما ! ! ! قال السيد أبو طالب: وروينا (ه أيضا) من طريق الحسن بن سفيان، أخبرنا به محمد بن بندار، عن عثمان، عن أبي توبة، عن الفرج بن فضالة، عن يحي بن سعيد، عن محمد بن علي عن أبيه عن علي عليه السلام مرفوعا إلى النبي (فذكر مثله) إلا في ألفاظ يسيرة.


قال: وكان علي بن الحسين عليه السلام إذا ذكر هذا الحديث بكى بكاءا شديدا ويقول: قد رأيت أسباب ذلك.

 

سید ابی طالب روایت کرده است که امیر المومنین علیه السلام فرمودند: هنگامی که زعیم و رهبر مردم فاسق باشد، و مردم از روی ترس به کسی اکرام کنند، و اهل دنیا تعظیم شوند، و علما و حاملین قرآن سبک شمرده شوند، و تجارت مردم همراه با ربا باشد، و مردم مال ایتام را بخورند، و مساجد تعطیل شود، و جوان به دوست خود اکرام کند و به پدر خود ظلم نماید، و روابط مردم با یکدیگر از راه باطل و حرام انجام شود، و مردم با خویشان خود قطع رابطه کنند، و کتاب خدا را با لحن‌های حرام بخوانند، و فقه را برای دین نخوانند، و در امانت خیانت کنند، و به اهل خیانت اعتماد کنند، و به اهل امانت خیانت نمایند، و افراد سفیه و نادان را به کار بگیرند، و صداها در مساجد بلند شود، و عبادت وسیله معاش و درآمد گردد، و درس زیاد خوانده شود و فقیه واقعی کمیاب باشد، در چنین زمانی منتظر سه بلا باشید: باد سرخ، فرو بردن زمین اهل خود را، زله‌ها و حوادث بزرگ دیگر.


راوی این حدیث می‌گوید: حضرت زین العابدین علیه السلام هر گاه این حدیث را می‌خواند گریه شدیدی می‌نمود و می‌فرمود: من اسباب این حوادث را می‌دانم.


نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغة، تالیف محمد باقر محمودی، جلد ۳، صفحه ۴۲۹-۴۳۰، چاپ وزارت ارشاد




قاری قرآنی که داخل در دوزخ شد!


بخوانیم و عبرت بگیریم


شیخ حسن بن ابی الحسن دیلمی قدس الله روحه الشریف نقل کرده است:


ومنها انّه خرج ذات ليلة من مسجد الكوفة متوجّهاً إلى داره قد مضى هزيع من الليل ومعه كميل بن زياد ـ وكان من خيار شيعته ومحبّيه ـ فوصل في الطريق إلى باب رجل يتلو القرآن في ذلك الوقت، ويقرأ قوله تعالى: {أمّن هو قانت آناء الليل ساجداً وقائماً يحذر الآخرة ويرجو رحمة ربّه قل هل يستوي الذين يعلمون والذين لا يعلمون إنّما يتذكّر اُولوا الألباب} بصوت شجيّ حزين. فاستحسن كميل ذلك في باطنه، وأعجبه حال الرجل من غير أن يقول شيئاً، فالتفت إليه صلوات الله عليه وقال: يا كميل لا يعجبك طنطنة الرجل انّه من أهل النار، سأنبئك فيما بعد. فتحيّر كميل لمكاشفته له على ما في باطنه، ولشهادته لدخول النار مع كونه في هذا الأمر وتلك الحالة الحسنة ظاهراً في ذلك الوقت، فسكت كميل متعجباً متفكّراً في هذا الأمر، ومضى مدّة متطاولة إلى أن آل حال الخوارج إلى ما آل، وقاتلهم أمير المؤمنين عليه السلام، وكانوا يحفظون القرآن كما اُنزل. فالتفت أمير المؤمنين عليه السلام إلى كميل بن زياد وهو واقف بين يديه والسيف في يده يقطر دماً، ورؤوس اُولئك الكفرة الفجرة محلّقة على الأرض، فوضع رأس السيف على رأس من تلك الرؤوس وقال: يا كميل {أمّن هو قانت آناء الليل} أي هو ذلك الشخص الذي كان يقرأ في تلك الليلة فأعجبك حاله، فقبّل كميل قدميه واستغفر الله فصلّى الله على مجهول القدر.


امیر المومنین علیه السلام شبی از مسجد کوفه به قصد خانه خود بیرون آمد و یک چهارم از شب ‏گذشته بود و کمیل پسر زیاد که از بهترین یاران و محبان ایشان بود، با او بود، در راه به در خانه‏ مردی رسیدند که در آن وقت قرآن تلاوت می‌کرد و این سخن خداوند را با صدای اندوهناک و غمگینی می‌خواند: «آیا آن کس که شب و روز به کفر و عصیان مشغول است بهتر است یا آن کس که ساعات شب را به طاعت خدا به سجود و قیام پردازد و از عذاب آخرت ترسان و به رحمت الهی امیدوار است؟ بگو: آیا آنان که اهل علم و دانشند با مردم جاهل نادان یکسانند؟ منحصرا خردمندان متذکر این مطلبند.» و کمیل در باطن و درون خویش آن را پسندید و بدون اینکه چیزی بگوید حالت آن مرد او را شگفت‌زده کرد. امیر المومنین علیه السلام به او رو کرد و فرمود: اى کمیل صدای این مرد تو را به تعجب و [تحسین‏] نیندازد که او از اهل دوزخ است و در آینده‏‌اى نه چندان دور تو را از آن آگاه خواهم کرد. کمیل از اینکه باطن او و آنچه از دلش می‌گذشت بر امام کشف شده بود و از اینکه امیر المومنین علیه السلام با این حالی که این مرد در آن است و چنین حالت نیکویی دارد، گواهی می‌دهد که او از اهل دوزخ است دچار نوعی حیرت شده بود و مدتی گذشت و حالت و چگونگی خوارج آن گونه که باید برگردد، برگشت. امیر المومنین علیه السلام با ایشان به جنگ پرداخت در حالی که آنان قرآن را آن طور که نازل شده بود حفظ بودند. امیر المومنین علیه السلام به کمیل که در پیش رویش ایستاده بود رو کرد، این در حالی بود که از شمشیرش خون می‌چکید و سرهاى خوارج کافر و گمراه به روى زمین افتاده بود. پس امام نوک شمشیر خود را بر یکی از سرها گذاشت و فرمود: اى کمیل «آن کس که ساعات شب را به طاعت خدا به سجود و قیام پرداخت» یعنى این همان است که در آن شب این آیه را تلاوت می‌کرد و حال ظاهرش بر تو خوش آمده بود. کمیل بر قدم‌هاى نازنین امام بوسه زد و از خدا آمرزش طلبید و بر مولایی که قدرش مجهول مانده بود درود و صلوات نثار نمود.


ارشاد القلوب، تالیف حسن بن ابی الحسن دیلمی، جلد ۲، صفحه ۳۵-۳۶، چاپ موسسه دار الاسوة




اربعین گرفتن موجودات برای امام حسین علیه السلام


ابن قولویه قمی رضوان الله علیه روایت کرده است:


٦ـ وحدَّثني محمّد بن عبد الله بن جعفر الحِميريّ ، عن أبيه ، عن عليِّ بن محمّد بن سالم ، عن محمّد بن خالد ، عن عبد الله بن حمّاد البصريّ ، عن عبد الله ابن عبد الرَّحمن الأصمّ ، عن أبي يعقوبَ ، عن أبان بن عثمان ، عن زُرارَةَ « قال : قال أبو عبد الله عليه السلام : يا زُرارَة إنَّ السّماء بكت على الحسين أربعين صباحاً بالدَّم ؛ وإنَّ الأرض بَكَتْ أربعين صباحاً بالسَّواد ؛ وإنَّ الشَّمس بَكَتْ أربعين صباحاً بالكُسوف والحُمرَة ؛ وإنَّ الجبال تَقَطعتْ وانْتَثَرتْ؛ وإنَّ البحار تَفجَّرت ؛ وإنَّ الملائكة بَكَت أربعين صباحاً على الحسين عليه السلام.


امام صادق علیه السلام فرمودند: ای زراره! آسمان تا چهل روز بر حسین بن علی علیهما السلام خون بارید و زمین تا چهل روز تار و تاریک بود و خورشید تا چهل روز گرفته و نورش سرخ بود کوه‌ها تکه تکه شده و پراکنده گشتند و دریاها روان گردیده و فرشتگان تا چهل روز بر آن حضرت گریستند.


کامل ایارات، تالیف ابن قولویه قمی، باب ۲۶، حدیث ۶، صفحه ۱۷۸-۱۷۹، چاپ دار الحجة




ولایت امیر المومنین علیه السلام واجبی که ترک شد


شیخ مفید رضوان الله علیه روایت کرده است:


قال: أخبرني أبو الحسن علي بن بلال المهلبي قال: حدثنا عبد الله بن راشد الاصفهاني قال: حدثنا إبراهيم بن محمد الثقفي قال: أخبرنا إسماعيل بن صبيح قال: حدثنا سالم بن أبي سالم المصري، عن أبي هارون العبدي قال: كنت أرى رأي الخوارج لا رأي لي غيره حتى جلست إلى أبي سعيد الخدري رحمه الله فسمعته يقول: أمر الناس بخمس، فعملوا بأربع وتركوا واحدة، فقال له رجل: يا أبا سعيدما هذه الاربع التي عملوا بها ؟ قال: الصلاة، واكاة والحج، وصوم شهر رمضان. قال: فما الواحدة التي تركوها؟ قال: ولاية علي بن أبي طالب عليه السلام، قال الرجل: وإنها المفترضة معهن؟ قال أبو سعيد: نعم ورب الكعبة، قال الرجل: فقد كفر الناس إذن! قال أبو سعيد: فما ذنبي؟.


ابو هارون عبدی گفت: من بر عقیده خوارج بودم و هیچ رایی جز آن نداشتم تا آنکه به نزد ابو سعید خدری رحمه الله رسیدم و از او شنیدم که می‌گفت: مردم مامور به پنج چیز بودند، پس به چهارتای آن عمل نموده و یکی را ترک کردند. یکی به او گفت: ای ابو سعید! چهار چیزی که به آن عمل کردند چیست؟ گفت: نماز، زکات، حج و روزه ماه رمضان. گفت: پس آنچه را رها نمودند چیست؟ گفت: ولایت علی بن ابی طالب علیهما السلام. آن مرد گفت: آیا ولایت همانند آن چهار مورد واجب است؟ ابو سعید گفت: آری به خدای کعبه سوگند! آن مرد گفت: پس با این وجود مردم کافر شده‌اند؟! ابو سعید گفت: گناه من چیست؟


امالی شیخ مفید، مجلس ۱۷، حدیث ۳، صفحه ۱۳۹، چاپ انتشارات دار المرتضی




عرش و فرش و عوالم وجود با نام امیر المومنین علیه السلام سرپا هستند


سید بن طاووس رضوان الله علیه روایت کرده است:


فيما نذكره من «المائة حديث» بطريقهم وهو الحديث الرابع والعشرون بان الله جل جلاله كتب على الكرسي والعرش والفلك: لا إله إلا الله محمد رسول الله علي أمير المؤمنين وإمام المسلمين وسيد الوصيين وقائد الغر المحجلين وحجة الله على الخلق أجمعين. نذكره بلفظه: حدثنا محمد بن عبد الله بن عبيد الله عن محمد بن القاسم عن عباد بن يعقوب عن عمرو بن أبي المقدام عن أبيه عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: والذي بعثني بالحق بشيرا، ما استقر الكرسي والعرش ولا دار الفلك ولا قامت السماوات والأرض إلا بان كتب الله عليها «لا إله إلا الله، محمد رسول الله علي أمير المؤمنين». وان الله تعالى لما عرج بي إلى السماء واختصني بطيف ندائه قال: يا محمد، قلت: لبيك ربي وسعديك. قال: أنا المحمود وأنت محمد، شققت اسمك من اسمي وفضلتك على جميع بريتي، فانصب أخاك عليا علما لعبادي يهديهم إلى ديني. يا محمد، انى قد جعلت عليا أمير المؤمنين فمن تأمر عليه لعنته ومن خالفه عذبته ومن اطاعه قربته. يا محمد، انى جعلت عليا إمام المسلمين فمن تقدم عليه أخزيته ومن عصاه سجنته . إن عليا سيد الوصيين وقائد الغر المحجلين وحجتي على الخليقة أجمعين .


ابن عباس گفت: پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله فرمودند: سوگند به کسی که مرا به حق بشارت دهنده برانگیخت! کرسی و عرش استقرار نیافتند و افلاک به گردش نیامدند و آسمان‌ها و زمین سرپا نایستادند، مگر به آن که بر روی آن‌ها نوشته شد: «لا اله الا الله، محمد رسول الله، على امیر المومنین» و همانا خدای متعال وقتی مرا به آسمان بالا برد و مرا به ندای پرمحبت خود مخصوص گردانید، فرمود: ای محمد! عرض کردم: لبیک ربی و سعدیک! بله ای پروردگار من! فرمود: من محمود و تو محمد هستی. نام تو را از نام خویش برگرفتم و تو را بر همه آفریده‌هایم برتری دادم. پس برادرت علی را به عنوان پرچم هدایت برای بندگانم منصوب بنما تا آنان را به سوی دین من راهنمایی کند. ای محمد! همانا من على را به عنوان امیر مومنان قرار دادم، پس هر کس به زور بر او امارت و حکومت یابد او را لعنت کردم، و هر کس با او مخالفت نماید او را عذاب می‌کنم، و هر کس از او اطاعت کند مقربش می‌گردانم. ای محمد! همانا من على را پیشوای مسلمانان قرار دادم. پس هر کس بر او پیشی گیرد خوار و ذلیلش گردانم و هر کس از او نافرمانی کند او را به زندان جهنم گرفتار نمایم. همانا على سرور و بزرگ همه جانشینان، و پیشوای دست و روسفیدان و حجت من بر تمام آفریده‌های من می‌باشد.


اليقين، تالیف سید بن طاووس، صفحه ۲۳۹-۲۴۰، باب ۷۸، چاپ دار العلوم بیروت




وجوب بیزاری و برائت از ابو مسلم خراسانی در کلام امام رضا علیه السلام


علامه کبیر مقدس اردبیلی رضوان الله علیه می‌نویسد:


سید مرتضی رازی در کتاب «الفصول التامة في هداية العامة» به سند صحیح نقل فرموده از احمد بن محمد بن عیسی که او گفت: یعنی نشسته بودم نزد حضرت امام رضا علیه السلام با جماعتی از اصحاب آن حضرت که محمد بن ابی عمیر آمد و سلام کرد و نشست و بعد از آن گفت: یا بن رسول الله، خدای تعالی مرا فدای تو گرداند چه می‌فرمائید درباره ابو مسلم مروزی که خروج کرد در زمان دولت و سلطنت مروان بن محمد بن مروان یعنی مروان حمار؟ آن حضرت فرمود که نام او در آن نامه‌ای است که نام دشمنان ما در آن نامه است از بنی امیه و غیر ایشان. محمد بن ابی عمیر گفت: قومی از مخالفان شما می‌گویند که او شیعه شما بود؟ آن حضرت فرمود که دروغ گفتند و فجور ورزیدند که لعنت خدای بر ایشان باد! به درستی که ابو مسلم سخت عناد بود بر ما و بر شیعه ما؛ پس هر کس دوست دارد او را، به تحقیق که ما را دشمن داشته و هر کس قبول کند او را، به تحقیق که ما را رد کرده است و هر کسی که مدح گوید او را، به تحقیق که ما را رد کرده است و هر کسی که مدح گوید او را، به تحقیق که ما را مذمت کرده باشد؛ ای پسر ابی عمیر! هر آن کس که خواهد از شیعه ما باشد می‌باید که تبرا و بیزاری نماید از ابو مسلم و هر آن کس که از او تبرا نکند از شیعه ما نیست و بیزاریم ما از آنکس در دنیا و آخرت.


حدیقة الشیعة، تالیف مقدس اردبیلی، جلد ۲، صفحه ۷۳۹، چاپ انتشارات انصاریان




تیرباران مطهر پیکر امام حسن علیه السلام توسط عایشه


علامه کبیر مقدس اردبیلی رضوان الله علیه می‌نویسد:


متواتر است که روزی بر استری سوار شده بود و جماعت بنی امیه را بر آن داشته که مانع شوند و امام حسن علیه السلام را از زیارت رسول خدا محروم سازند که گمانش آن بود که امام حسین علیه السلام می‌خواهد برادرش را در آنجا دفن کند. ابن عباس گفت:


تجمّلت تبغّلت و لو عشت تفیّلت

لک التسع من الثّمن و فی الکلّ تصرّفت


یعنی اى عایشه ! روزى سوار شتر شدى، روز دیگرى هم قاطر سوارى كردى، اگر بمانى، سوار فیل هم خواهى شد! تو از هشت یک ارث خانه پیغمبر، یک نهم می‌برى، ولی همه را تصرف كردی. (یعنی با اینکه تنها مالک بخشی از خانه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هستی ولی در همه آن تصرف کردی و مانع دفن امام حسن علیه السلام در آن خانه شدی.


و تابوت آن حضرت را تیرباران کردند، ابن عباس و جمعی کثیر به هزار زحمت آن فتنه را فرو نشانیدند.


حدیقة الشیعة، تالیف مقدس اردبیلی، جلد ۱، صفحه ۴۴۵، چاپ انتشارات انصاریان



همچنین عالم و محدث جلیل القدر شیعه مرحوم عماد الدین طبری می‌نویسد:


چون محل رحلت امام حسن علیه السلام رسید وصیت کرد او را غسل و تجهیز کنند بر سر روضه‌ی رسول صلی الله علیه و آله برند تا تجدید عهدی کند و از آنجا به بقیع برند پیش جده او فاطمه بنت اسد.

چون تابوت مطهر او برداشتند و قصد روضه رسول کردند عایشه بر استر (قاطر) سوار شد و مروان را بخواند با لشکر گران از بنی امیه و گفت نگذاریم که او را در آنجا دفن کنند «لا تدخلوا بیتی من لا احبه» داخل مسازید به خانه‌ی من کسی را که من نمی‌خواهم (دوست نمی‌دارم).

عبد الله عباس گفت حسن از آن بزرگ‌تر است که این دلیری کند و بعد از رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله زحمت او دهد و بفرماید که کلنگ بر آنجا بزنند اما برای تجدید عهد فرموده که مرا بر سر روضه برید، عایشه با عبد الله خصومت کرد.

گویند که عایشه کمان از مروان بخواست و تیر بر جنازه حسن انداخت.


کامل بهائی، تالیف عماد الدین طبری، صفحه ۴۹۱، چاپ انتشارات مرتضوی



همچنین علامه مجلسی رضوان الله علیه می‌نویسد:


ابن عباس گفت: چون آن حضرت به عالم بقا و جوار حق تعالی رحلت کرد، حضرت امام حسین علیه السلام مرا و عبد الله بن جعفر را و علی پسر مرا طلبید، آن حضرت را غسل داد و خواست که در روضه منوره حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم را بگشاید و آن حضرت را داخل کند، پس مروان ملعون با فرزندان عثمان و فرزندان ابو سفیان و سایر بنی امیه مانع شدند و گفتند: عثمان مظلوم به بدترین حالی در بقیع دفن شود، و حسن با رسول خدا دفن شود؟! نخواهد شد تا نیزه‌ها و شمشیرها شکسته شود، و جعبه‌ها از تیر خالی شود. پس حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: به حق آن خداوندی که مکه را محترم گردانید که حسن فرزند علی و فاطمه احق است به رسول خدا و خانه او از آن‌ها که بی‌رخصت داخل خانه او کردند، به خدا سوگند که او سزاوارتر است از عثمان حمال خطاها که ابو ذر را بی‌گناه از مدینه بیرون کرد، و با عمار و ابن مسعود بی‌حرمتی کرد آنچه کرد، و راندگان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را پناه داد.

به روایت دیگر: مروان بر استر خود سوار شد، به نزد عایشه رفت و گفت: حسین برادر خود را آورده است که با پیغمبر دفن کند، اگر او را دفن کند فخر پدر تو و عمر تا روز قیامت برطرف می‌شود، عایشه گفت: چه کنم؟ مروان گفت: بیا و مانع شو، گفت: چگونه مانع شوم؟ پس مروان از استر به زیر آمد و او را بر استر خود سوار کرد به نزد قبر حضرت رسول آورد، فریاد می‌کرد و تحریص می‌نمود بنی امیه را که: مگذارید حسن را در پهلوی جدش دفن کنند. ابن عباس گفت: در این سخنان بودیم که ناگاه صداها شنیدیم و شخصی را دیدیم که اثر شر و فتنه از او ظاهر است می‌آید، چون نظر کردیم دیدیم عایشه با چهل کس سوار است و می‌آید و مردم را تحریص بر قتال می‌نماید، چون نظرش بر من افتاد مرا پیش طلبید گفت: ای پسر عباس شما بر من جرأت به هم رسانیده‌اید، هر روز مرا آزار می‌کنید، می‌خواهید کسی را داخل خانه من کنید که من او را دوست نمی‌دارم و نمی‌خواهم، من گفتم: وا سوأتاه یک روز بر شتر سوار می‌شوی و یک روز بر استر، می‌خواهی نور خدا را فرونشانی و با دوستان خدا جنگ کنی و حایل شوی میان رسول خدا و دوست او. پس آن ملعونه به نزد قبر آمد، خود را از استر افکند و فریاد زد: به خدا سوگند نمی‌گذارم حسن را در اینجا دفن کنید تا یک مو در سر من هست.

به روایت دیگر: جنازه آن حضرت را تیر باران کردند، تا آنکه هفتاد تیر از جنازه آن حضرت بیرون کشیدند، پس بنی هاشم خواستند شمشیرها بکشند و جنگ کنند، حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: به خدا سوگند می‌دهم شما را که وصیت برادر مرا ضایع مکنید، چنین مکنید که خون ریخته شود، پس با ایشان خطاب کرد که: اگر وصیت برادر من نبود هر آینه او را دفن می‌کردم و بینی‌های شما را بر خاک می‌مالیدم، پس آن حضرت را بردند در بقیع دفن کردند نزد جده خود فاطمه بنت اسد سلام الله علیها.


جلاء العیون، تالیف علامه مجلسی، صفحه ۳۸۱-۳۸۲، چاپ نشر هاتف






عاقبت کم و زیاد کردن تعداد ائمه معصومین علیهم السلام (فرق ضاله زیدیه، اسماعیلیه، همبوشیه و .)


شیخ مفید رضوان الله علیه روایت کرده است:


عن عبد العزيز القراطيسي قال : قال أبو عبد الله عليه السلام : الأئمة بعد نبينا صلى الله عليه وآله اثنا عشر نجباء مفهمون ، من نقص منهم  واحدا " [ أ ] وزاد فيهم واحدا " خرج من دين الله ولم يكن من ولايتنا على شئ.


امام صادق علیه السلام فرمودند: ائمه بعد از حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله، دوازده نفر می‌باشند و هر کسی که یکی از آن ها را کم یا زیاد بکند، از دین خدا خارج شده و از ولایت ما چیزی بر او نیست.


الاختصاص، تالیف شیخ مفید، صفحه ۲۳۳، چاپ موسسه النشر الاسلامی




نام امام حسن، حسین و محسن علیهم السلام در تورات


ابن شهر آشوب مازندرانی رضوان الله علیه عالم بزرگ شیعه می‌نویسد:


أبو بكر الشيرازي فيما نزل من القرآن في أمير المؤمنين عليه السلام ، عن مقاتل ، عن عطاء في قوله تعالى : ولو آتينا موسى الكتاب كان في التوراة : يا موسى اني اخترتك ووزيرا هو أخوك يعني هارون ، لأبيك وأمك كما اخترت لمحمد اليا هو اخوه ووزيره ووصيه والخليفة من بعده طوبى لكما من أخوين وطوبى لهما من أخوين اليا أبو السبطين الحسن والحسين ومحسن الثالث من ولده كما جعلت لأخيك هارون شبرا وشبيرا ومشبرا .


ابو بکر شیرازی در کتاب خود به نام «فیما نزل من القرآن فی امیر المومنین» از مقاتل از عطاء در تفسیر آیه: «ما به موسی کتاب تورات را فرستادیم» آورده است که: در تورات این طور وارد است که: اى موسی! من تو را انتخاب کردم؛ و هارون را که برادر پدری و مادری توست، براى وزارت تو انتخاب کردم؛ همچنان که براى محمد (صلی الله علیه و آله) الیا (نام عبری امیر المومنین علیه السلام) را که برادر، و وزیر و وصی، و خلیفه بعد از اوست انتخاب نمودم. خوشا بر حال شما دو برادر! و خوشا بر حال آن دو برادر! الیا پدر سبطین حسن و حسین است و محسن که سومی آن‌هاست، از فرزندان اوست، همچنان که براى برادر تو هارون، شبر و شبیر و مشبر را قرار دادم.


مناقب آل ابی طالب، تالیف ابن شهر آشوب، جلد ۳، صفحه ۶۹، چاپ دار الاضواء




برائت صریح امام خمینی از عمر بن خطاب


سید روح الله خمینی در کتاب کشف الاسرار خود پس از بیان حدیث قرطاس و توهین عمر بن خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله، عمر را یاوه‌سرا و اصل کفر و زندقه می‌نامد.


وی می‌نویسد:


در آن موقع که پیغمبر خدا صلی الله عليه و آله در حال احتضار و مرض موت بود، جمع کثیری در محضر مبارکش حاضر بودند. پیغمبر فرمود: بیائید برای شما یک چیزی بنویسم که هرگز به ضلالت نیفتید. عمر بن الخطاب گفت «هجر رسول الله» و این روایت را مورخين و اصحاب حدیث از قبیل بخاری ومسلم و احمد با اختلافی در لفظ نقل کردند و جمله کلام آنکه این کلام یاوه از ابن خطاب یاوه‌سرا صادر شده است و تا قیامت برای مسلم غیور کفایت می‌کند الحق خوب قدردانی کردند از پیغمبر خدا که برای ارشاد و هدایت آن‌ها؛ آن همه خون دل خورد و زحمت کشید. انسان باشرف دیندار غیور می‌داند روح مقدس این نور پاک باچه حالی پس از شنیدن این کلام از این خطاب از این دنیا رفت و این کلام یاوه که از اصل کفر و زندقه ظاهر شده مخالف است با آیاتی از قرآن کریم. سوره نجم (آیه ۳): و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحي یوحي علمه شديدا القوي. پیغمبر نطق نمی‌کند از روی هوای نفس، كلام او نیست مگر وحی خدائی که جبرئیل با خدا به او تعلیم می‌کند و مخالف است با آیة اطيعو الله واطيعوا الرسول و با آیة وما آتيكم الرسول فخذوه و آیه وما صاحبكم بمجنون و غیر آن از آیات دیگر.


کشف الاسرار، تالیف امام خمینی، صفحه ۱۱۹




ابلیس اولین بیعت‌کننده با ابی بکر


ثقه الاسلام کلینی قدس الله روحه الشریف روایت کرده است:


٥٤١- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حماد بن عيسى، عن إبراهيم بن عمر اليماني، عن سليم بن قيس الهلالي قال: سمعت سلمان الفارسي رضي الله عنه يقول: لما قبض رسول الله (صلى الله عليه وآله) وصنع الناس ما صنعوا وخاصم أبو بكر وعمر وأبو عبيدة بن الجراح الأنصار فخصموهم بحجة علي (عليه السلام) قالوا: يا معشر الأنصار قريش أحق بالامر منكم لان رسول الله (صلى الله عليه وآله) من قريش والمهاجرين منهم إن الله تعالى بدأ بهم في كتابه وفضلهم وقد قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): الأئمة من قريش، قال سلمان رضي الله عنه: فأتيت عليا (عليه السلام) وهو يغسل رسول الله (صلى الله عليه وآله) فأخبرته بما صنع الناس وقلت: إن أبا بكر الساعة على منبر رسول الله (صلى الله عليه وآله) والله ما يرضى أن يبايعوه بيد واحدة إنهم ليبايعونه بيديه جميعا بيمينه وشماله، فقال لي: يا سلمان هل تدري من أول من بايعه على منبر رسول الله (صلى الله عليه وآله)؟ قلت: لا أدري، إلا أني رأيت في ظلة بني ساعدة حين خصمت الأنصار وكان أول من بايعه بشير بن سعد وأبو عبيدة بن الجراح ثم عمر ثم سالم قال: لست أسألك عن هذا ولكن تدري أول من بايعه حين صعد منبر رسول الله (صلى الله عليه وآله)؟ قلت: لا ولكني رأيت شيخا كبيرا متوكئا على عصاه بين عينيه سجاده شديد التشمير صعد إليه أول من صعد وهو يبكي ويقول: الحمد لله الذي لم يمتني من الدنيا حتى رأيتك في هذا المكان، أبسط يدك، فبسط يده فبايعه ثم نزل فخرج من المسجد فقال علي (عليه السلام): هل تدري من هو؟ قلت: لا ولقد ساءتني مقالته كأنه شامت بموت النبي (صلى الله عليه وآله)، فقال: ذاك إبليس لعنه الله، أخبرني رسول الله (صلى الله عليه وآله) أن إبليس ورؤساء أصحابه شهدوا نصب رسول الله (صلى الله عليه وآله) إياي للناس بغدير خم بأمر الله عز وجل فأخبرهم أني أولى بهم من أنفسهم وأمرهم أن يبلغ الشاهد الغائب فأقبل إلى إبليس أبالسته ومردة أصحابه فقالوا: إن هذه أمة مرحومة ومعصومة ومالك ولا لنا عليهم سبيل قد أعلموا إمامهم ومفزعهم بعد نبيهم، فأنطلق إبليس لعنه الله كئيبا حزينا وأخبرني رسول الله (صلى الله عليه وآله) أنه لو قبض أن الناس يبايعون أبا بكر في ظلة بني ساعدة بعد ما يختصمون، ثم يأتون المسجد فيكون أول من يبايعه على منبري إبليس لعنه الله في صورة رجل شيخ مشمر يقول كذا وكذا، ثم يخرج فيجمع شياطينه وأبالسته فينخر ويكسع ويقول: كلا زعمتم أن ليس لي عليهم سبيل فكيف رأيتم ما صنعت بهم حتى تركوا أمر الله عز وجل وطاعته وما أمرهم به رسول الله (صلى الله عليه وآله).


سلیم بن قیس هلالی رضوان الله علیه (از اصحاب امیر المومنین علیه السلام) گفت که از سلمان فارسی رضوان الله علیه شنیدم که می‌گفت: هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دیده از جهان فرو بست مردم کردند آنچه کردند و ابو بکر و عمر و ابو عبیدة بن جراح با انصار ستیزه کردند و آن‌ها را به دلیل خویشى خود، که دلیل علی علیه السلام بود محکوم نمودند. گفتند: ای گروه انصار! قریش به امر امامت از شما سزاوارترند؛ زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله از قریش بود و مهاجران نیز از قریش بودند و خدا در قرآن، خود با آن‌ها آغاز نموده و آن‌ها را برتری بخشیده است، و پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است: امامان از قریش باشند. سلمان گفت: من به نزد امیر المومنین علیه السلام که مشغول غسل دادن رسول خدا صلى الله علیه و آله بود رفتم و او را از جریان آگاه کردم و گفتم: اینک ابو بکر بر منبر پیامبر صلی الله علیه و آله جای گرفته است و به خدا سوگند، خشنود نیست که مردم با یک دست او، بیعت کنند و مردم با هر دو دست چپ و راست، با او بیعت می‌کنند. علی علیه السلام فرمود: ای سلمان! هیچ می‌دانى نخستین کسی که بر منبر پیامبر صلی الله علیه و آله با او بیعت کرد چه کسى بود؟ عرض کردم: نمی‌دانم، جز اینکه دیدم که در زیر سایه‏‌بان بنی ساعده هنگام مجادله انصار،‌ نخستین کسى که با او بیعت کرد بشیر بن سعد و ابو عبیدة بن جراح بود و سپس عمر و بعد از او سالم. امام علیه السلام فرمود: من در باره این‌ها از تو نپرسیدم، [پرسیدم که آیا] می‌دانى نخستین کسى که هنگام نشستن ابو بکر بر منبر پیامبر با او بیعت کرد چه کسی بود؟ عرض کردم: نه، ولى پیری کهنسال را دیدم که بر عصای خویش تکیه زده بود و میان دو دیده‏‌اش اثر سجده زیادی بود، و او نخستین کسی بود که از پله منبر بالا رفت؛ در حالی که می‌گریست و می‌گفت: ستایش خدایی را که مرا از دنیا نبرد تا تو را در این جایگاه ببینم، دستت را باز کن. ابو بکر دستش را باز کرد و پیرمرد با او بیعت نمود و سپس از منبر پایین آمد و از مسجد بیرون رفت. امیر المومنین علیه السلام فرمود: دانستی او چه کسی بود؟ گفتم: نه، ولی از کلامش بدم آمد؛ زیرا گویی از مرگ پیامبر خوشحالی می‌کرد. امام علیه السلام فرمود: او شیطان لعنه الله بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله به من خبر داد که شیطان و سران اصحابش از این که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم مرا به امر خداوند عز و جل، به امامت و خلافت بر مردم و براى مردم نصب کرد و به آن‌ها خبر داد که من نسبت به آن‌ها از خود آن‌ها سزاوارترم و به آن‌ها فرمود تا حاضران به غائبان برسانند نگران شدند و همه سران و شیطان‌های ابلیس گرد او آمدند و گفتند: همانا این امت، مرحومه و معصومه است و نه تو و نه ما را بر آن‌ها راهی نیست. همانا پیشوا و پناهگاه خود را پس از پیغمبرشان دانستند. در این هنگام بود که شیطان لعنه الله افسرده و غمگین از آن محضر دور شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله به من خبر داد که هر گاه از این جهان رخت بربندد، مردم پس از مخاصمه با یکدیگر در سقیفه بنی ساعده با ابو بکر بیعت کنند، و از آن جا به مسجد روند و نخستین کسی که بالای منبر من با ابو بکر بیعت کند شیطان است که به چهره پیرمردى عبادت‌کوش بدان جا بیاید و چنین و چنان بگوید، سپس از آن جا بیرون رود و شیاطین و پیروان خود را گرد آورد و باد در بینى کند و به جست و خیز پردازد و به آن‌ها گوید: هرگز، شما گمان بردید که مرا بر ایشان راهی نیست، اکنون دیدید من با آن‌ها چه کردم تا سرانجام دستور و فرمانبری خدای عز و جل و اوامر پیامبر را وانهادند.


الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۸، صفحه ۱۸۲-۱۸۳، چاپ منشورات الفجر




نامگذاری حضرت محسن علیه السلام توسط حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله


ثقة الاسلام کلینی قدس الله روحه الشریف روایت کرده است:


۲- عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن القاسم بن يحيى، عن جده الحسن ابن راشد، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: حدثني أبي عن جدي قال: قال أمير المؤمنين عليه السلام: سمو أولادكم قبل أن يولدوا فأن لم تدروا أذكر أم أنثى فسموهم بالأسماء التي تكون للذكر والأنثى فإن أسقاطكم إذا لقوكم يوم القيامة ولم تسموهم يقول السقط لأبيه: ألا سميتني وقد سمى رسول الله صلى الله عليه وآله محسنا قبل أن يولد .


امیر المومنین علیه السلام فرمودند: فرزندان خود را قبل از تولد نامگذاری کنید و اگر نمی‌دانید که فرزند پسر یا دختر، آنان را به نام‌هایی که برای پسر و دختر است نام نهید؛ زیرا فرزند سقط شده شما را در روز قیامت ملاقات می‌کند و اگر برایشان نامی انتخاب نکرده باشید، مولد سقط شده به پدرش می‌گوید: چرا برای من نامی ننهادی در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله محسن علیه السلام را قبل از تولد نامگذاری کرده بود.


الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۶، صفحه ۱۸، چاپ دار الکتب العلمیة




واکنش آقا امام صادق علیه السلام هنگام شنیدن نام عمر بن خطاب و منصور دوانیقی


شیخ الفقها ابو الصلاح حلبی رضوان الله علیه عالم بزرگ شیعه روایت کرده است:


ورووا عن اسماعيل بن يسار ، عن غير واحد ، عن جعفر بن محمد قال : كان إذا ذكر عمر زنّاه ، وإذا ذكر أبا جعفر أبا الدوانيق زنّاه .


هر گاه در مجلسی نام عمر و منصور دوانیقی می آمد امام صادق علیه السلام می‌فرمودند: ای زاده!!!


تقریب المعارف، تالیف ابو الصلاح حلبی، صفحه ۲۴۸



پس بیایید ما شیعیان نیز به امام معصوم خودمان اقتدا کنیم.


حدیث عرضه دین توسط جناب عبد العظیم حسنی علیه السلام


شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:


حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عِمْرَانَ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ عَنْ عَبْدِ اَلْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَسَنِيِّ قَالَ : دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ اَلصَّادِقِ ع فَلَمَّا أَبْصَرَنِي قَالَ لِي مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا اَلْقَاسِمِ أَنْتَ وَلِيُّنَا حَقّاً قَالَ فَقُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَعْرِضَ عَلَيْكَ دِينِي فَإِنْ كَانَ مَرْضِيّاً أَثْبُتُ عَلَيْهِ حَتَّى أَلْقَى اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ هَاتِ يَا أَبَا اَلْقَاسِمِ فَقُلْتُ إِنِّي أَقُولُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَاحِدٌ- لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‌ءٌ خَارِجٌ مِنَ اَلْحَدَّيْنِ حَدِّ اَلتَّعْطِيلِ [وَ حَدِّ اَلْإِبْطَالِ ] وَ حَدِّ اَلتَّشْبِيهِ وَ إِنَّهُ لَيْسَ بِجِسْمٍ وَ لاَ صُورَةٍ وَ لاَ عَرَضٍ وَ لاَ جَوْهَرٍ بَلْ هُوَ مُجَسِّمُ اَلْأَجْسَامِ وَ مُصَوِّرُ اَلصُّوَرِ وَ خَالِقُ اَلْأَعْرَاضِ وَ اَلْجَوَاهِرِ وَ رَبُ‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ مَالِكُهُ وَ جَاعِلُهُ وَ مُحْدِثُهُ وَ إِنَّهُ حَكِيمٌ لاَ يَفْعَلُ اَلْقَبِيحَ وَ لاَ يُخِلُّ بِالْوَاجِبِ وَ إِنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ خَاتَمُ اَلنَّبِيِّينَ فَلاَ نَبِيَّ بَعْدَهُ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ وَ إِنَّ شَرِيعَتَهُ خَاتِمَةُ اَلشَّرَائِعِ لاَ شَرِيعَةَ بَعْدَهَا إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ وَ أَقُولُ‌ إِنَّ اَلْإِمَامَ وَ اَلْخَلِيفَةَ وَ والي وَلِيَّ اَلْأَمْرِ بَعْدَهُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ اَلْحَسَنُ ثُمَّ اَلْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ أَنْتَ يَا مَوْلاَيَ فَقَالَ ع وَ مِنْ بَعْدِي اَلْحَسَنُ اِبْنِي وَ كَيْفَ اَلنَّاسُ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ قَالَ فَقُلْتُ وَ كَيْفَ ذَلِكَ يَا مَوْلاَيَ قَالَ ع لِأَنَّهُ لاَ يُرَى شَخْصُهُ وَ لاَ يَحِلُّ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ حَتَّى يَخْرُجَ فَيَمْلَأَ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً قَالَ فَقُلْتُ أَقْرَرْتُ وَ أَقُولُ إِنَّ وَلِيَّهُمْ وَلِيُّ اَللَّهِ وَ عَدُوَّهُمْ عَدُوُّ اَللَّهِ وَ طَاعَتَهُمْ طَاعَةُ اَللَّهِ وَ مَعْصِيَتَهُمْ مَعْصِيَةُ اَللَّهِ وَ أَقُولُ إِنَ‌حَقٌّ وَ اَلْمُسَاءَلَةَ فِي اَلْقَبْرِ حَقٌّ وَ إِنَّ اَلْجَنَّةَ حَقٌّ وَ اَلنَّارَ حَقٌّ وَ اَلصِّرَاطَ حَقٌّ وَ اَلْمِيزَانَ حَقٌ‌ وَ أَنَّ اَلسََّاعَةَ آتِيَةٌ لاََ رَيْبَ فِيهََا وَ أَنَّ اَللََّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي اَلْقُبُورِوَ أَقُولُ إِنَّ اَلْفَرَائِضَ اَلْوَاجِبَةَ بَعْدَ اَلْوَلاَيَةِ اَلصَّلاَةُ وَ اََّكَاةُ وَ اَلصَّوْمُ وَ اَلْحَجُّ وَ اَلْجِهَادُ وَ اَلْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْيُ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ حُقُوقُ اَلْوَالِدَيْنِ فَقُلْتُ هَذَا دِينِي وَ مَذْهَبِي وَ عَقِيدَتِي وَ يَقِينِي قَدْ أَخْبَرْتُكَ بِهِ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ع يَا أَبَا اَلْقَاسِمِ هَذَا وَ اَللَّهِ دِينُ اَللَّهِ اَلَّذِي اِرْتَضَاهُ لِعِبَادِهِ فَاثْبُتْ عَلَيْهِ ثَبَّتَكَ اَللَّهُ‌ بِالْقَوْلِ اَلثََّابِتِ فِي اَلْحَيََاةِ اَلدُّنْيََا وَ فِي اَلْآخِرَةِ .


حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام گفت: بر مولای خود علی بن محمد (امام هادی علیه السلام) وارد شدم. چون نظر ایشان بر من افتاد، فرمود: خوش آمدی، اى ابو القاسم! به راستی، تو از دوستان حقیقی ما هستی. گفتم: ای پسر پیامبر ! میل دارم دینم را بر شما عرضه بدارم، که اگر مورد پسند بود، بر آن ثابت باشم تا به لقاى خداوند عز و جل برسم. امام علیه السلام فرمودند: عقائد خود را اظهار نما. گفتم: من معتقدم که خدای متعال، یکی است و چیزی مانند او نیست، و از دو حد ابطال و تشبیه، بیرون است. خداوند، جسم و صورت و عرض و جوهر نیست؛ بلکه اوست که اجسام را جسمیت داده و صورت‏‌ها را صورت بخشیده و اعراض و جواهر را آفریده است. او پروردگار همه چیز و مالک و آفریننده پدیده‌هاست، و [عقیده دارم که‏] محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده او، خاتم پیغمبران است و پس از ایشان تا روز قیامت، پیامبری نخواهد بود. شریعت ایشان، آخرین شرایع بوده و پس از او تا روز قیامت، دینی نخواهد آمد. عقیده من در باره امامت، این است که امام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله امیر مومنان علی بن ابی طالب علیه السلام است و پس از او حسن و پس از وی حسین و سپس علی بن الحسین و سپس محمد بن علی و سپس جعفر بن محمد و سپس موسی بن جعفر و سپس علی بن موسی و سپس محمد بن علی علیهم السلام و پس از این‌ها، امام مفترض الطاعه، شما هستید. در این هنگام، امام هادى علیه السلام فرمودند: و پس از من، فرزندم حسن، امام است؛ لیکن مردم در باره امام پس از او، چه خواهند کرد؟ گفتم ای مولاى من! مگر جریان زندگی امام پس از او، از چه قرار است؟ فرمود: شخص امام بعد از فرزندم حسن، دیده نمی‌شود و بردن اسمش بر زبان‏‌ها ممنوع است تا آن گاه که [از پس پرده غیبت‏] بیرون بیاید و زمین را از عدل و داد پر نماید، همان طور که از ظلم و ستم پر شده است. گفتم: [به این امام غایب هم‏] اقرار دارم و نیز می‌گویم: دوست آنان، دوست خدا و دشمن آنان، دشمن خداست، طاعت آنان، طاعت خدا و نافرمانی از آنان، نافرمانی از خداست. من عقیده دارم که معراج، پرسش در قبر، بهشت، دوزخ ، صراط و میزان حقند، و روز قیامت خواهد آمد و در وجود آن شکی نیست و خداوند، همه مردگان را زنده خواهد کرد. نیز عقیده دارم که واجبات، پس از اعتقاد به ولایت (امامت)، عبارت‌اند از: نماز ، زکات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر. در این هنگام، امام هادى علیه السلام فرمودند: اى ابو القاسم ! به خدا سوگند، این [عقاید]، دین خداست که آن را براى بندگانش برگزیده است. پس بر آن، ثابت باش. خداوند، تو را بر طریق ثابت در زندگی دنیا و آخرت پایدار بدارد!


مصنفات الشیخ الصدوق، صفات الشیعة، حدیث ۶۸، چاپ مکتبة پارسا



پی نوشت: این حدیث یکی از مهم‌ترین احادیث عقاید است که شیعیان باید از آن پیروی کنند.


امیر المومنین علیه السلام و ندای لا سيف الا ذو الفقار ولا فتى الا على


علی بن ابراهیم قمی قدس الله روحه الشریف عالم و مفسر بزرگ شیعه می‌نویسد:


ولم يبق مع رسول الله صلى الله عليه وآله إلا ابودجانة الانصاري، وسماك بن خرشة وامير المؤمنين عليه السلام، فكلما حملت طائفة على رسول الله صلى الله عليه وآله

 استقبلهم امير المؤمنين فيدفعهم عن رسول الله ويقتلهم حتى انقطع سيفه، وبقيت مع رسول الله صلى الله عليه وآله نسيبة بنت كعب المازنية، وكانت تخرج مع رسول الله صلى الله عليه وآله في غزواته تداوي الجرحى، وكان ابنها معها فاراد ان ينهزم ويتراجع، فحملت عليه فقالت يا بني إلى اين تفر عن الله وعن رسوله؟ فردته، فحمل عليه رجل فقتله، فأخذت سيف ابنها فحملت علي الرجل فضربته على فخذه فقتلته، فقال رسول الله صلى الله عليه وآله بارك الله عليك يا نسيبة وكانت تقي رسول الله صلى الله عليه وآله بصدرها وثدييها ويديها حتى اصابتها جراحات كثيرة، وحمل ان قميتة (قمية ط) على رسول الله صلى الله عليه وآله فقال أروني محمدا لا نجوت ان نجا محمد، فضربه علي حبل عاتقه، ونادى قتلت محمدا واللات والعزى، ونظر رسول الله (صلى الله عليه وآله) إلى رجل من المهاجرين قد القى ترسه خلف ظهره وهو في الهزيمة، فناداه ياصاحب الترس ألق ترسك ومر إلى النار فرمى بترسه، فقال رسول الله صلى الله عليه وآله يانسيبة خذي الترس فاخذت الترس وكانت تقاتل المشركين، فقال رسول الله صلى الله عليه وآله لمقام نسيبة أفضل من مقام فلان وفلان فلما انقطع سيف امير المؤمنين عليه السلام جاء إلى رسول الله صلى الله عليه وآله فقال يا رسول الله ان الرجل يقاتل بالسلاح وقد انقطع سيفي فدفع اليه رسول الله صلى الله عليه وآله سيفه ذا الفقار فقال قاتل بهذا، ولم يكن يحمل على رسول الله صلى الله عليه وآله احدا إلا يستقبله امير المؤمنين عليه السلام، فاذا رأوه رجعوا فانحاز رسول الله صلى الله عليه وآله إلى ناحية احد، فوقف وكان القتال من وجه واحد وقد انهزم اصحابه فلم يزل امير المؤمنين عليه السلام يقاتلهم حتى اصابه في وجهه ورأسه وصدره وبطنه ويديه ورجليه تسعون جراحة فتحاموه، وسمعوا مناديا ينادي من السماء لا سيف إلا ذو الفقار ولا فتى إلا علي فنزل جبرئيل علي على رسول الله صلى الله عليه وآله فقال: هذه والله المواساة يا محمد فقال رسول الله صلى الله عليه وآله لاني منه وهو مني وقال جبرئيل وانا منكما .


[در جنگ احد] با رسول خدا صلی الله علیه و جز ابو دجانه انصاری، سماک بن خرشه و امیر المومنین علی و افرادی دیگر باقی نماند. هر وقت مشرکان بر رسول خدا صلی الله علیه و آله حمله می‌کردند امیر المومنین علیه السلام خودش را سپر آن حضرت می‌نمود و شر کفار را از پیامبر دور می‌کرد و آنها را به هلاكت می‌رساند تا اینکه شمشیرش شکست. نسيبه دختر کعب مازنیه نیز با رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، او در همه جنگ‌ها با رسول خدا صلی الله علیه و آله شرکت می‌کرد و زخمی‌ها را مداوا می‌نمود، پسرش هم با او بود؛ وقتی خواست مانند سایرین فرار کند، مادرش بر او حمله کرد و گفت: پسرم به کجا فرار می‌کنی؟ آیا از خدا و رسولش فرار می‌کنی؟ و او را به جبهه برگرداند. مردی از دشمنان بر او حمله کرد و به شهادتش رساند، نسيبه شمشیر پسرش را برداشت و به قاتل او حمله برد و ضربتی بر ران او زد و او را به درک فرستاد، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای نسیبه خدا بر تو برکت دهد. این زن سینه خود را سپر رسول خدا صلی الله علیه و آله کرده بود و خطر را از آن حضرت بر می‌گردانید، به طوری که جراحات بسیاری برداشت. ابن قميتة بر رسول خدا صلی الله علیه و آله حمله کرد و می‌گفت: محمد را به من نشان دهید، نجات نیابم اگر محمد از دست من نجات یابد، ضربه‌ای بر شانه حضرت زد و فریاد کشید: به لات و عزی سوگند محمد را کشتم. در آن حال رسول خدا و مردی از مهاجران را دید که سپرش را بر پشت سر خود آویخته و در حال فرار بود؛ حضرت او را مورد خطاب قرار داده و فرمود: ای صاحب سپر، سپرت را بینداز و به سوی آتش جهنم فرار کن. او سپرش را انداخت. رسول خدا صلی الله علیه و آله به نسیبه فرمود: سپر را بردار. نسیبه سپر را برداشت و با مشرکین به جنگ پرداخت. رسول خدا به فرمود: مقام نسيبه بهتر از مقام فلان و فلان (ابی بکر و عمر که از جنگ فرار کردند) است. چون شمشیر امیر المومنین علیه السلام شکست به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: ای رسول خدا مرد با سلاح خود می جنگد؛ شمشیرم شکسته است. پیامبر شمشیر خود ذو الفقار را به آن حضرت داد و فرمود: با این شمشیر بجنگ. هر کس قصد پیامبر را می‌کرد امير المومنين علیه السلام با همان شمشیر شر او را از آن حضرت دور می‌کرد، و به درک می‌فرستاد. مشرکان با دیدن حیدر كرار از حمله کردن به پیامبر ناامید می‌شدند تا اینکه پیامبر به جانب کوه احد رفت و در آنجا پشت به کوه ایستاد تا جنگ از یک طرف بوده و حضرت مسلط بر آن باشد؛ چون اصحاب آن حضرت همگی فرار کرده بودند و على علیه السلام از آن حضرت دفاع می‌کرد و با مشرکان به جنگ می‌پرداخت تا اینکه در صورت، سر، سینه، شكم، دست‌ها و پاهایش نود زخم برداشت. شنیده شد که نداکننده‌ای از آسمان ندا سر داد «لا سيف الا ذو الفقار و لا فتى الا على»؛ شمشیری جز ذو الفقار و جوانمردی جز على نیست. جبرئیل بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و گفت: ای محمد به خدا سوگند این عمل على برادری و مواسات (برابری) است. رسول خدا او فرمود: همانا من از او هستم و او از من است و جبرئیل گفت: و من با هر دوی شما.


تفسیر القمی، تالیف علی بن ابراهیم قمی، جلد ۱، صفحه ۱۱۵-۱۱۶، چاپ موسسه دار الکتاب




تصوف در کلام آیت الله سید محمد حسینی شاهرودی


مرحوم آیت الله سید محمد حسینی شاهرودی در پاسخ پرسشی در مورد تصوف می‌نویسد:


التصوف مسلك منحرف من خط أهل البيت عليهم السلام بل قدر صدر من بعض المتصوفين أقوال وأعمال تخالف المعتقدات الإسلامية وتتنافي مع الأحكام الإلهية، وهناك العديد من الروايات الواردة من الأئمة عليهم السلام في ذمّ المتصوفين وإن شأنهم المكر والخداع والرياء والعجب.


تصوف مسلکی منحرف از راه اهل بیت علیهم السلام است، بلکه از بعضی متصوفین گفتار و کرداری صادر شده است که با معتقدات اسلام مخالف است و با احکام الهی منافات دارد و روایاتی از ائمه علیهم السلام در مذمت صوفیان وارد شده است؛ اگرچه شان آنان حیله و نیرنگ و ریاکاری و عجب می‌باشد.


اجوبة المسائل الاعتقادیة، تالیف آیت الله سید محمد حسینی شاهرودی، صفحه ۱۱۸، چاپ موسسه آل المرتضی علیهم السلام




اعتقادات مومن واقعی در کلام امام رضا علیه السلام


شیخ صدوق رحمه الله روایت کرده است:


۷۱- حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ اَلْعَطَّارُ اَلنَّيْسَابُورِيُّ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى اَلرِّضَا ع مَنْ أَقَرَّ بِتَوْحِيدِ اَللَّهِ وَ نَفَى اَلتَّشْبِيهَ عَنْهُ وَ نَزَّهَهُ عَمَّا لاَ يَلِيقُ بِهِ وَ أَقَرَّ بِأَنَّ لَهُ اَلْحَوْلَ وَ اَلْقُوَّةَ وَ اَلْإِرَادَةَ وَ اَلْمَشِيَّةَ وَ اَلْخَلْقَ وَ اَلْأَمْرَ وَ اَلْقَضَاءَ وَ اَلْقَدَرَ وَ أَنَّ أَفْعَالَ اَلْعِبَادِ مَخْلُوقَةٌ خَلْقَ تَقْدِيرٍ لاَ خَلْقَ تَكْوِينٍ وَ شَهِدَ أَنَّ 14مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ وَ أَنَّ 1عَلِيّاً وَ اَلْأَئِمَّةَ بَعْدَهُ حُجَجُ اَللَّهِ وَ وَالَى أَوْلِيَاءَهُمْ وَ اِجْتَنَبَ اَلْكَبَائِرَ وَ أَقَرَّوَ اَلْمُتْعَتَيْنِ وَ آمَنَ‌وَ اَلْمُسَاءَلَةِ فِي اَلْقَبْرِ وَ اَلْحَوْضِ وَ اَلشَّفَاعَةِ وَ خَلْقِ اَلْجَنَّةِ وَ اَلنَّارِ وَ اَلصِّرَاطِ وَ اَلْمِيزَانِ وَ اَلْبَعْثِ وَ اَلنُّشُورِ وَ اَلْجَزَاءِ وَ اَلْحِسَابِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ حَقّاً وَ هُوَ مِنْ شِيعَتِنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ .


فضل بن شاذان از امام رضا علیه السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمودند: کسی که به یگانگی خداوند و شبیه ندانستن او به چیزی، اعتراف کند، و او را از هر چه نسبت داده می‌شود، پاک بداند و به نیرو و قوت، اراده و خواست، آفریدن و دستور دادن و قضا و قدر اعتراف نماید، و معتقد باشد که کار بندگان به طور مدبرانه آفریده شده است، نه این که از اساس خودشان آفریدگار باشند، و شهادت بدهد که حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرستاده خدا و امام علی و امامان [یازده‌گانه] بعد از ایشان، نشانه‌های خداوند هستند که باید دوستانشان را دوست و دشمنانشان را دشمن دانست. و از گناهان کبیره دوری کند، به رجعت اعتراف نماید، به متعه حج و متعه زن اقرار کند، به معراج ایمان بیاورد، و معتقد به سوال ن و منکر در قبر، حوض کوثر، شفاعت، آفریده شدن بهشت و جهنم، پل صراط، میزان، برانگیخته شدن، رسیدگی به حساب باشد، حقیقتا مومن است، و از شیعیان ما اهل بیت به حساب می‌آیند.


مصنفات الشیخ الصدوق، صفات الشیعة، حديث ۷۱، صفحه ۱۸۵، چاپ مکتبة پارسا




دیدگاه سید نعمت الله جزایری رضوان الله علیه در مورد ابن عربی


سید نعمت الله جزایری از علمای بزرگ شیعه می‌نویسد:


و أمّا شيخهم و محيّي دينهم ابن عربي، فكان يسمّي إبليس رئيس الموحّدين لأنّه ما أبى عن سجود آدم ترفّعا و تكبّرا على الحضرة الإلهية بل كان مقصده أنّه لا يسجد إلّا للّه تعالى، و ذكر نكتة اخرى في امتناع إبليس عن السجود و هي أنّه استشعر أنّ الغرض من الأمر بالسجود لآدم أنّ الملائكة إذا اشتغلوا به علّم اللّه سبحانه آدم (عليه السّلام) الأسماء كلّها و هو أراد تعلّم ذلك العلم، فلذا أبى عن السجود و وقع على ما أراد من العلم و قد ذكرنا جملة وافية من أقوالهم التي لا تنطبق إلّا على مذاهب الدقة و الكفرة في مجلّدات شرح تهذيب الحديث و سيعلم الذين ظلموا أيّ منقلب ينقلبون.


و اما شیخ آن‌ها (صوفیه) و زنده‌کننده دینشان ابن عربی، پس مستمرا ابلیس را رئیس یکتاپرستان نامیده به جهت آنکه به زعم او ابلیس از سجده آدم به جهت خود بزرگ‌بینی و تکبر در مقابل خدای متعال ابا نکرد بلکه قصد و غرض او از این عمل این بود که او سجده نمی‌کند مگر برای خدای متعال و به درستی که ما به قدر وافی از سخنان ایشان که جز بر مذاهب زندیقان و کافران مطابقت ندارد را در جلدهای شرح تهذیب الحدیث ذکر کرده‌ایم و کسانی که ستم کرده‌اند، به زودی خواهند دانست که به چه بازگشت‌گاهی باز خواهند گشت.


ریاض الابرار فی مناقب الائمة الاطهار، تالیف سید نعمت الله جزایری، جلد ۲، صفحه ۱۵۰، چاپ موسسه التاریخ العربی




امیر المومنین علیه السلام ادامه‌دهنده خط رسالت


سید بن طاووس و ابن شاذان قمی رضوان الله علیهما روایت کرده‌اند:


فيما نذكره من المائة حديث وهو الثاني والثلاثون، في تسمية رسول الله صلى الله عليه وآله عليا عليه السلام أمير المؤمنين وسيد المسلمين وخير الوصيين وأولى الناس بالنبيين وقائد الغر المحجلين. نذكره بلفظه: حدثني محمد بن حماد بن بشير عن محمد بن الحسين بن بن محمد بن جمهور قال: حدثني أبي عن الحسين بن عبد الكريم عن إبراهيم بن ميمون وعثمان بن سعيد عن عبد الكريم عن يعقوب عن جابر الجعفي عن أنس بن مالك قال: كنت خادما لرسول الله صلى الله عليه وآله. فبينما أوضيه إذ قال: يدخل داخل هو أمير المؤمنين وسيد المسلمين وخير الوصيين وأولى الناس بالنبيين وقائد الغر المحجلين. قلت: اللهم اجعله رجلا من الأنصار. حتى إذا فرغ فإذا هو بعلي بن أبي طالب عليه السلام. فلما دخل عرق وجه النبي صلى الله عليه وآله عرقا شديدا، فمسح النبي العرق من وجهه بوجه علي عليه السلام. فقال [ علي عليه السلام ]: يا رسول الله، أنزل في شئ ؟ قال: أنت منى، تؤدي عني وتبرء ذمتي وتبلغ رسالتي. فقال علي عليه السلام: يا رسول الله، أو لم تبلغ ؟ فقال: بلى ولكن تعلم الناس من بعدي من تأويل القرآن ما لم يعلموا وتخبرهم .


انس بن مالک گفت: من به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خدمت می‌کردم؛ پس در آن وقتی که آب وضوی او را فراهم می‌کردم فرمودند: کسی به اینجا داخل می‌شود که او امیر مومنان و سرور مسلمانان و بهترین جانشینان و نزدیک‌ترین مردم به پیامبران (علیهم السلام) و پیشوای دست و روسفیدان است. من با خود گفتم: بار خدایا! او را یکی از انصار قرار بده؛ تا این که ایشان از وضو فارغ شدند، ناگهان دیدم این علی بن ابی طالب (علیهما السلام) است که آمده، و وقتی وارد شد، پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله عرق بسیار شدیدی کرده بودند. آن حضرت صورت خود را بر روی صورت على (علیه السلام) کشیدند. علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! آیا در باره من چیزی نازل شده است؟ آن حضرت فرمودند: تو از من می‌باشی و دیون مرا پرداخت می‌کنی و ذمه مرا فارغ می‌نمایی و رسالت مرا می‌رسانی. علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله‌! آیا شما رسالت خویش را نرسانده‌ای؟ آن حضرت فرمودند: بله، ولی تو بعد از من آن چه را مردم از تاويل قرآن نمی‌دانند به آن‌ها یاد می‌دهی و آن‌ها را باخبر می‌سازی.


اليقين، تالیف سید بن طاووس، صفحه ۲۴۳، باب ۸۰، چاپ دار العلوم بیروت



مائة منقبة، تالیف ابن شاذان قمی، صفحه ۶۶-۶۷، منقبت ۳۱، چاپ موسسه الامام المهدی علیه السلام




مکاتبه امیر المومنین علیه السلام با طلحه و زبیر و احتجاج بر آن‌ها قبل از جنگ جمل


ثقة الاسلام کلینی رضوان الله علیه روایت کرده است:


امام صادق علیه السلام فرمودند: طلحه و زبیر مردی از عبد القیس را به نام خداش نزد امیر المومنین فرستادند براى رساندن پیامى، به او گفتند: ما تو را نزد کسی می‌فرستیم که از دیرباز او و خاندانش را به سحر و کهانت شناخته‌ایم، تو در میان همه اطرافیان ما از خود ما هم بیشتر مورد اعتماد هستی که: ۱- از جادو و کهانت وی خود را نگهداری؛ ۲- از طرف ما با او محاکمه کنی و سخن بگویی تا مطلب روشن و معلومی بفهمى (حق را به او بفهمانی)، و باید بدانی که ادعای او از همه مردم بزرگ‌تر است، مبادا این گزافه‌گویی وی تو را خرد کند، یک راهی که مردم را با آن گول می‌زند پذیرایی خوب او است؛ با خوردنی و نوشیدنی و عسل و روغن و خلوت کردن و محرمانه گفتن با مردم. به خوراک و نوشیدنی او دم مزن و دست به عسل و روغنش میالای و با او در خلوت منشین، از همه این‌ها از وی در حذر باش، به یاری خدا برو و چون او را دیدی آیه سخره را تلاوت کن (۵۴ سوره اعراف): و از نیرنگ او و شیطان به خدا پناه جو و چون نزد او نشستی او را بر چشم خودت مسلط مکن (که چشم تو را ببندد) و با او مانوس مشو و زبر و زرنگ به او بگو: به راستی دو برادر دینى و دو عموزاده خویشاوندی تو، تو را به قطع رحم سوگند می‌‏دهند (تو را به یاری بر ضد قطع رحم دعوت می‌کنند) و می‌گویند: تو نمی‌دانی که ما از روزی که خدا عز و جل جان محمد (صلی الله علیه و آله) را گرفت برای تو مردم را رها کردیم و با عشایر خود مخالفت نمودیم، و چون به کم‌ترین مقامی رسیدی احترام ما را گم کردی و امید ما را بریدی و سپس دیدی با تو چه کردیم و چه نیرویی داریم. در دورى از تو و پناه به بلاد وسیع در برابر تو، راستی آن‌ها که تو را از ما و پیوند با ما روگردان کنند، به تو کم‌تر سود رسانند و سست‌تر از تو دفاع کنند از ماها، مانند آفتاب روشن است، به ما خبر رسیده که نسبت به ما هتاکی کردى و لعن و نفرین نمودی، چرا چنین می‌کنی؟ به نظر ما تو شجاع‌ترین پهلوانان عربی، لعن و نفرین را سزای ما می‌دانی و خیال می‌کنی که این کار ما را در برابر تو شکست می‌دهد؟


چون خداش نزد امیر المومنین علیه السلام آمد: به دستور آن‌ها کار کرد، علی علیه السلام دید با خود رازی می‌گوید، خندید و فرمود: یا اخا عبد قیس، بفرمایید اینجا (با دست خود جایى را نزدیک خود به او نشان داد). خداش گفت: خیر آقا، جا بسیار وسیع است، من فقط می‌خواهم پیامی به شما برسانم. علی علیه السلام فرمودند: بفرمایید چیزی بخورید و بنوشید و جامه خود را باز کنید و صابونی به سر و بر خود بزنید و استراحت کنید و سپس پیام خود را هم برسانید. قنبر، برخیز او را منزل بده و وسائل‏ پذیرایی او را فراهم کن. خداش گفت: خیر آقا، من به آنچه فرمودی نیاز ندارم. علی علیه السلام فرمودند: پس بهتر است در یک مجلس محرمانه و خصوصی باهم صحبت کنیم. خداش: هر مطلب محرمانه و زیر پرده‌ای در نظر من آشکار تلقی می‌شود و خلاصه من حرف محرمانه‌ای ندارم. علی علیه السلام فرمودند: تو را به آن خدایی سوگند می‌دهم که از خودت به تو نزدیک‌تر است، آنکه میان تو و دلت حائل می‌تواند شود، آنکه چشمک زدن‌ها و راز سینه‌ها را می‌داند، آیا زبیر به تو این سفارش‌ها را کرده است؟ خداش گفت: به خدا آری او سفارش کرده و دستور داده. علی علیه السلام فرمودند: اگر آنچه پرسیدم کتمان می‌کردی، دیگر دیده بر هم نمی‌گذاشتی (یعنى هلاک می‌شدی)، تو را به خدا آیا به تو سخنی آموخت که چون نزد من آیی آن را بگویی؟ خداش گفت: به خداوند قسم آری، به من چیزی تعلیم داد. على علیه السلام فرمودند: آیه مبارکه سخره بود؟ خداش گفت: آری، همان آیه است. علی علیه السلام فرمودند آن را بخوان. علی علیه السلام به وی تلقین کرد و او خواند و باز تکرار کرد و هر جا غلط می‌خواند برای او باز می‌گفت تا هفتاد بار آن را خواند. خداش: عجب است، امیر المومنین دستور می‌دهد هفتاد بار این آیه تکرار شود. على علیه السلام فرمودند: حالا دریافتی و دلت خوب آسوده و مطمئن شد؟ خداش گفت: آری، به آن خدایی که جانم به دست او است. على علیه السلام فرمودند: اکنون بگو بدانم چه پیامی به تو داده‌اند که به من برسانى. خداش: متن پیام را به آن حضرت گزارش داد. علی علیه السلام فرمودند: در پاسخ آن‏‌ها بگو که: سخن خود شما حجت بر خود شما است ولی خدا مردم ستمکار را رهبری نمی‌کند، شما معتقدید که هم برادر دینی منید و هم عموزاده نسبی من، نسب را منکر نیستم گر چه هر نسبی بریده شد جز آنچه را که اسلام پیوندد. و اما این که گویید برادر دینی من هستید، اگر راست می‌گویید شما بر خلاف کتاب خدا عز و جل، و به نافرمانی آن در باره برادر دینی خود رفتار کردید، وگرنه به دروغ خود را برادر دینی من دانستید. و اما ادعاى این که پس از درگذشت حضرت محمد صلی الله علیه و آله از مردم کناره گرفتید، اگر به خاطر من و رعایت حق بوده به واسطه این که اخیرا از من کناره گرفتید آن را نقض کردید و خلاف حق رفتید و اگر از روز اول به ناحق از مردم کناره گرفتید، هم گناه کناره‏‌گیری اول را به گردن دارید و هم گناه کناره‌گیری تازه خود را. با این که در حقیقت مقصد شما از مفارقت با مردم جز طمع و آرزوی دنیا نبوده است، شما فقط به من اعتراض کردید که امید ما را بریدی، الحمد لله که نسبت به من اعتراض و انتقاد دینی ندارید. علت این که من از شما بریدم این است که شما از حق رو گردانیدید و تعهدات حقه را از گردن خود باز کردید و به دور انداختید مانند چهارپاى سرکشی که افسار خود را بگسلد. او است خداوند، پروردگار و یاور من، چیزی را با او شریک ندانم، همه چیز به دست او است، نگویید یاور تو کم‏ سودتر است و سست‏‌تر است در دفاع از تو تا هم مشرک باشید و هم منافق. این که گفتید: من شجاع‌ترین پهلوانان عربم و از لعن و نفرینم گریزانید، باید بدانید که هر موقفی عملی دارد (هر سخن جایی، و هر نکته مقامی دارد) وقتی که نیزه‏‌ها در هم شود و زین اسب‌سواران موج زند و شش‌هاى شما از ترس در درونتان باد کند، آن جا است که خدا با دل آرام، یار من است و اگر از همین نگرانید که من به شما لعن و نفرین می‌کنم، از این که مرد جادوگری در باره شما نفرین کند و به عقیده شما از خاندان جادوگری هم باشد چه ترسی دارید؟ بار خدایا زبیر را به بدترین قتلی بکش و به گمراهی خونش را بریز و طلحه را خوار گردان و در آخرت بدتر از این برای آن‏‌ها ذخیره کن؛ برای آنکه به من ستم کردند، و بر من افترا بستند و گواهی خود را در باره من را کتمان کردند و تو و رسولت را نافرمانی کردند نسبت به من، [ای خداش] بگو آمین خدایا مستجاب کن. خداش آمین گفت و با خود گفت: به خدا هرگز ریش خطاکارتری چون خود ندیدم که پیام احتجاج آورد و همه ضد و نقیض باشد و خدا آن را قابل تمسک نکرده باشد، من به خدا از آن دو نفر بیزارم. على علیه السلام فرمودند: برگرد و پاسخ پیام آن‏‌ها را برسان. خداش گفت: نه به خدا تا این که از خدا در خواست کنى مرا به زودی به شما برگرداند و موفق دارد که رضایت او را نسبت به شما فراهم کنم بر نمی‌گردم. على (علیه السلام) دعا کرد و ى نشد که برگشت خدمت آن حضرت و با او بود تا در روز جنگ جمل شهید شد، خدا رحمتش کند.


الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۱، صفحه ۲۱۱-۲۱۳، حدیث ۱، چاپ منشورات الفجر بیروت




مجازات قیاس غیرمعصوم با اهل بیت علیهم السلام


در حدیثی طولانی و مشهور به حدیث الخیط طبری شیعی رضوان الله علیه روایت کرده است که امام محمد باقر علیه السلام به جابر جعفی رضوان الله علیه فرمودند:


يا جابر، إنّا أهل البيت لا يقاس بنا أحد، من قاس بنا أحدا من البشر فقد كفر.


ای جابر، به ‌درستی که با ما اهل بیت علیهم السلام احدی قابل قیاس نمی‌شود، پس هر کس شخصی را با ما مقایسه کند، همانا کافر شده است.


نوادر المعجزات، تالیف طبری شیعی، صفحه ۲۶۷، چاپ منشورات دلیل ما




لعن دشمنان حضرت زهرا علیها السلام در قرآن


علی بن ابراهیم قمی قدس الله روحه الشریف عالم و مفسر بزرگ شیعه می‌نویسد:


وقوله «ان الذين يؤذون الله ورسوله لعنهم الله في الدنيا والآخرة واعد لهم عذابا مهينا» قال نزلت فيمن غصب امير المؤمنين عليه السلام حقه واخذ حق فاطمة عليها السلام وآذاها وقد قال رسول الله صلى الله عليه وآله من آذاها في حياتي كمن آذاها بعد موتي ومن آذاها بعد موتى كمن آذاها في حياتي، ومن آذاها فقد آذاني ومن آذاني فقد آذى الله وهو قول الله  «ان الذين يؤذون الله ورسوله».


آیه پنجاه و هفتم سوره احزاب: «افرادی كه خدا و رسول او را اذیت می‌کنند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و عذاب بزرگی برای ايشان آماده نموده است» در باره کسانی که حق امیر المومنین علیه السلام را غصب نموده و حق حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را گرفته و آن حضرت را اذیت و آزار کردند، نازل شده است. چنانچه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هر کس فاطمه را در زمان حیات من آزار دهد مانند این است که او را پس از مرگ من آزار و اذیت کرده است و هر کس او را پس از مرگ من اذیت کند مانند این است که او را در زمان حیات من اذیت کرده است؛ هر کس او را بیازارد، من را آزرده و هر کس من را آزار دهد همانا خدا را آزار داده است و این قول الهی است که می‌فرماید: «افرادی كه خدا و رسول او را اذیت می‌کنند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و عذاب بزرگی برای ايشان آماده نموده است».


تفسیر القمی، تالیف علی بن ابراهیم قمی، جلد ۲، صفحه ۱۹۶، چاپ موسسه دار الکتاب




شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در کلام امام کاظم عليه السلام


ثقة الاسلام کلینی رضوان الله علیه روایت کرده است:


۲- محمد بن يحيى، عن العمركي بن علي، عن علي بن جعفر أخيه، أبي الحسن عليه السلام قال: إن فاطمة عليها السلام صديقة شهيدة .


امام کاظم علیه السلام فرمودند: حضرت فاطمه علیها السلام، راستگویی بود كه او را شهید کردند.


الكافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۱، صفحه ۲۹۱، حدیث ۲، چاپ منشورات الفجر بیروت



علامه محمد تقی مجلسی رضوان الله علیه تصریح می‌کند که سند روایت صحیح است.


روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، تالیف علامه محمد تقی مجلسی، جلد ۹، صفحه ۲۷۱، چاپ دار الکتاب الاسلامی



علامه محمد باقر مجلسی رضوان الله علیه نیز تصریح می‌کند که سند روایت صحیح است.


مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تالیف علامه محمد باقر مجلسی، جلد ۵، صفحه ۳۱۵، چاپ دار الکتب الاسلامیة






ولایت اهل بیت علیهم السلام و برائت از دشمنان ایشان شرط اصلی شناخت خداست


ثقة الاسلام کلینی قدس الله روحه الشریف روایت کرده است:


۱- الحسين بن محمد، عن معلى بن محمد، عن الحسن بن علي الوشاء قال: حدثنا محمد ابن الفضيل، عن أبي حمزة قال: قال لي أبو جعفر عليه السلام: إنما يعبد الله من يعرف الله، فأما من لا يعرف الله فإنما يعبده هكذا ضلالا قلت: جعلت فداك فما معرفة الله؟ قال: تصديق الله عز وجل وتصديق رسوله صلى الله عليه وآله وموالاة علي عليه السلام والائتمام به وبأئمة الهدى عليهم السلام والبراءة إلى الله عز وجل من عدوهم، هكذا يعرف الله عز وجل.


ابی حمزه گفت: امام باقر علیه السلام به من فرمودند: همانا کسی خدا را می‌پرستد که خدا را بشناسد ولی کسی كه خدا را نمی‌شناسد او را گمراهانه می‌پرستد. عرض کردم: جانم به فدایتان، معرفت خدا چيست‌؟ آن حضرت فرمودند: تصدیق خدای عز و جل و تصدیق رسول خدا صلی الله علیه و آله و ولایت امیر المومنین علیه السلام و پیروى از ایشان و از امامان بر حق پس از ایشان و برائت از دشمنان آن‌ها، اینچنین خدا شناخته می‌شود.


الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۱، صفحه ۱۸۰، حدیث ۱، چاپ دار الکتب الاسلامیة




دشمن اهل بیت علیهم السلام بدتر از شرابخوار است


شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:


١٤- حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زَيْدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) مُدْمِنُ الْخَمْرِ كَعَابِدِ الْوَثَنِ وَ النَّاصِبُ لآِلِ مُحَمَّدٍ شَرٌّ مِنْهُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَنْ أَشَرُّ مِنْ عَابِدِ الْوَثَنِ فَقَالَ إِنَّ شَارِبَ الْخَمْرِ تُدْرِكُهُ الشَّفَاعَةُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ إِنَّ النَّاصِبَ لَوْ شَفَعَ فِيهِ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَمْ يُشَفَّعُوا.


امام صادق علیه السلام فرمودند: شرابخوار مانند بت‌پرست است و دشمن آل محمد صلی الله علیه و آله بدتر از اوست. ابی بصیر پرسید: جانم به فدایتان، چرا؟ امام صادق علیه السلام در پاسخ فرمودند: زیرا بدون تردید بالاخره روزی شرابخوار مشمول شفاعت خواهد شد؛ ولی اگر آسمان و زمین دشمن اهل بیت علیهم السلام را شفاعت کند، شفاعت آن‌ها هرگز پذیرفته نخواهد شد.


محقق کتاب استاد شیخ احمد ماحوزی حفظه الله در مورد سند روایت می‌نویسد:


وسنده معتبر.


سند روایت معتبر است.


عقاب الاعمال، تالیف شیخ صدوق، با تعلیقات شیخ احمد ماحوزی، صفحه ١۴-۱۵، حدیث ۱۴، چاپ انتشارات فاروس




انتقام حضرت امام زمان سلام الله علیه از قاتلین حضرت زهرا سلام الله علیها


ای منتظران، او می‌آید و به عهدش عمل می‌کند .


طبری شیعی رضوان الله علیه روایت کرده است که امام باقر علیه السلام فرمودند:


ثم يدخل المسجد فينقض الحائط حتى يضعه إلى الارض، ثم يخرج الازرق وزريق غضين طريين، يكلمهما فيجيبانه، فيرتاب عند ذلك المبطلون، فيقولون: يكلم الموتى ؟ ! فيقتل منهم خمسمائة مرتاب في جوف المسجد، ثم يحرقهما بالحطب الذي جمعاه ليحرقا به عليا وفاطمة والحسن والحسين (عليهم السلام)، وذلك الحطب عندنا نتوارثه.


امام زمان عجل الله فرجه وارد مسجد (النبی) می‌شود، سپس دیوار قبر ازرق (ابو بکر) و زریق (عمر) را نابود کرده و آن دو را از قبر خارج می‌کند و پس از زنده کردن آن دو، با آن دو صحبت کرده و آن دو نفر پاسخش می‌دهند طوری که مردم شگفت‌زده می‌گویند مرده‌ها سخن می‌گویند. و آن‌ها را با باقی مانده‌ی همان هیزمی که برای سوزاندن علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام جمع کردند می‌سوزاند که این هیزم نزد ماست و از یکدیگر به ارث می‌بریم [تا برسد به دست قائم آل محمد عجل الله فرجه].


دلائل الامامة، تالیف طبری شیعی، صفحه ۴۵۵، چاپ موسسه البعثة



چه کسی و در چه زمانی آن‌ها را جمع کرده که اکنون نزد آخرین یادگار حضرت زهرا سلام الله علیها نگهداری می‌شود؟! آیا نیمه‌شبی - که اهل سقیفه خواب بوده‌اند - به دست امیر المومنین یا امام حسن و امام حسین و یا حتی حضرت زینب و حضرت ام کلثوم علیهم السلام و یا همه اهل خانه جمع‌آوری شده است؟ آیا هیزم‌های نیم‌سوخته را به مادر در بستر افتاده سادات نشان داده‌اند؟ آیا تماشای پاره‌های هیزم، خاطره‌های تلخ سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها را به یاد آورده و اشک را بر گونه‌های زخمی آنان جاری ساخته است؟


این امانت در دستان امامان دست به دست گردیده و هر یک اشکی به یاد مادر ریخته‌اند تا حضرت مهدی علیه السلام که بیش از دوازده قرن است هر صبح و شام با دیدن آن اشک خون می‌ریزد و به مادر وعده انتقام می‌دهد.


فقر مردم حاصل امتحان الهی است یا بی‌کفایتی حاکمان؟!


به روایت سید رضی رحمه الله حضرت امیر المومنین علیه السلام در نامه‌ای به جناب مالک اشتر رضوان الله علیه فرمودند:


«وَإِنَّمَا يُؤْتَى خَرَابُ الاَْرْضِ مِنْ إِعْوَازِ أَهْلِهَا، إِنَّمَا يُعْوِزُ أَهْلُهَا لاِِشْرَافِ أَنْفُسِ الْوُلاَةِ عَلَى الْجَمْعِ، وَسُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقَاءِ، وَقِلَّةِ انْتِفَاعِهِمْ بِالْعِبَرِ.».


همانا ویرانی زمین به دلیل تنگدستی مردم است و تنگدستی مردم به دلیل غارت اموال از طرف زمامدارانی است که به آینده حکومتشان اعتماد ندارند و از آنچه مایه عبرت است، عبرت نمی‌گیرند.


نهج البلاغة، تالیف سید رضی، نامه ۵۳



دادخواهی حضرت زهرا سلام الله علیها پس از رجعت در عهد ظهور نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله


علامه مجلسی رضوان الله علیه از مفضل بن عمر رضوان الله علیه روایت کرده است که امام صادق علیه السلام در مورد شکایت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از رجعت در عهد ظهور فرمودند: پس ابتدا کند حضرت فاطمه و شکایت کند از ابو بکر و عمر عليهما اللعنة که فدک را از من گرفتند و چندان که حجت‌ها بر ایشان اقامه کردم سود نداد و نامه‌ای که تو برای من نوشته بودی برای فدک، عمر گرفت در حضور مهاجر و انصار و آب دهان نجس خود را بر آن انداخت و پاره کرد و من به سوی قبر تو آمدم ای پدر و شکایت ایشان را به تو کردم و ابو بکر و عمر و خالد بن ولید و قنفذ به سقیفه بنی ساعده رفتند و با منافقان دیگر اتفاق کردند، و خلافت را از شوهر من امیر المومنين غصب کردند. پس آمدند که او را به بیعت ببرند، او ابا کرد، هیزم بر در خانه ما جمع کردند که اهل بیت رسالت را بسوزانند. پس من صدا زدم که ای عمر، این چه جراتست که بر خدا و رسول می‌نمایی! می‌خواهی که نسل پیغمبر را از زمین براندازی؟! عمر گفت که بس کن ای فاطمه که محمد حاضر نیست که ملائک بیایند و امر و نهی از آسمان بیاورند. علی را بگو که بیاید و بیعت کند و اگر نه آتش می‌اندازم در خانه و همه را می‌سوزانم! پس من در حالی که گریان بودم گفتم: خداوندا! به تو شکایت می‌کنم از این که پیغمبر تو از میان رفته و امتش همه کافر شده‌اند و حق ما را غصب می‌کنند. پس عمر صدا زد که حرف‌های احمقانه ن را بگذار! خدا پیغمبری و امامت را هر دو به شما نداده است، پس عمر تازیانه زد و دست مرا شکست و در بر شکم من زد و فرزند محسن نام شش ماهه از من سقط شد و من فریاد می‌کردم که وا ابتاه! وا رسول الله! دختر تو فاطمه را دروغگو می‌نامند و تازیانه بر او می‌زنند و فرزندش را شهید می‌کنند و خواستم که گیسو بگشایم، امیر المومنین دوید و مرا به سینه خود چسبانید و گفت: ای دختر رسول خدا! پدرت رحمت عالمیان بود، به خدا سوگند می‌دهم تو را که مقنعه از سر نگشایی و سر به آسمان بلند نکنی، والله که اگر بکنی خدا یک جنبنده بر زمین و یک پرنده در هوا زنده نگذارد، پس برگشتم و از آن درد و آزار شهید شدم.


کتاب رجعت، تالیف علامه مجلسی، صفحه ۱۴۸-۱۵۰، چاپ انتشارات دلیل ما




مجازات جانشین قرار دادن برای حضرت امام زمان علیه السلام


در زیارت حضرت صاحب الامر علیه السلام در انتهای مفاتیح الجنان می‌خوانیم:


واستبدل بك غيرك كبَّه الله علی منخره في النار ولم يقبل له عملاً ولم يقم له يوم القيامة وً.


هر کس جانشینی برای امام عصر (عجل الله فرجه) قرار دهد خداوند او را به صورت در آتش پرتاب می‌کند وعمل او را نمی‌پذيرد، و در قیامت هیچ ارزشی برای وی قائل نمی‌شوند.


مفاتیح الجنان، تالیف شیخ عباس قمی، صفحه ۵۲۶-۵۲۷، چاپ انتشارات اسوه




تواتر و علت شهادت حضرت زهرا علیها السلام در کلام علامه مجلسی


علامه محمد باقر مجلسی قدس الله روحه الشریف پس از نقل حدیث امام کاظم علیه السلام در مورد صدیقه و شهیده بودن حضرت زهرا سلام الله علیها و تصریح به صحیح بودن حدیث می‌نویسد:


ثم إن هذا الخبر يدل على أن فاطمة صلوات الله عليها كانت شهيدة وهو من المتواترات وكان سبب ذلك أنهم لما غصبوا الخلافة وبايعهم أكثر الناس بعثوا إلى أمير المؤمنين عليه السلام ليحضر للبيعة ، فأبى فبعث عمر بنار ليحرق على أهل البيت بيتهم وأرادوا الدخول عليه قهرا ، فمنعتهم فاطمة عند الباب فضرب قنفذ غلام عمر الباب على بطن فاطمة عليها‌ السلام فكسر جنبيها وأسقطت لذلك جنينا كان سماه رسول الله صلى الله عليه وآله محسنا عليه السلام ، فمرضت لذلك وتوفيت صلوات الله عليها في ذلك المرض.

 

این روایت دلالت می‌کند که حضرت فاطمه که صلوات خدا بر او باد، شهیده بوده و این مساله از متواترات است. سبب شهادت آن حضرت این بوده است که وقتی آن‌ها خلافت را غصب کردند و اکثر مردم با آن‌ها بیعت کردند، به دنبال امیر المومنین علیه السلام فرستادند تا او را برای بیعت بیاوردند. آن حضرت امتناع کرد. پس عمر را به همراه آتش فرستاد تا خانه را بر سر اهل بیت علیهم السلام به آتش بکشد، آن‌ها می‌خواستند به زور وارد خانه شوند که فاطمه که نزدیک در بود، مانع آنان شد، پس قنفذ غلام عمر در خانه به شکم فاطمه علیها السلام زد. در این اثر این ضربه پهلوی آن حضرت شکست و جنینش که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را محسن علیه السلام نامیده بود سقط شد. به همین خاطر بیمار شد و از همین بیماری نیز از دنیا رفت.

 

مرآة العقول، تالیف علامه مجلسی، جلد ۵، صفحه ۳۱۸، چاپ دار الکتب الاسلامیة




نظر علامه مجلسی رضوان الله علیه در مورد کتاب مصباح الشریعه:


و کتاب مصباح الشریعة فیه بعض ما یریب اللبیب الماهر و أسلوبه لا یشبه سائر کلمات الأئمة و آثارهم و روی الشیخ فی مجالسه بعض أخباره هکذا أخبرنا جماعة عن أبی المفضل الشیبانی بإسناده عن شقیق البلخی عمن أخبره من أهل العلم. هذا یدل علی أنه کان عند الشیخ رحمه الله و فی عصره و کان یأخذ منه و لکنه لا یثق به کل الوثوق و لم یثبت عنده ه مرویا عن الصادق علیه السلام و أن سنده ینتهی إلی الصوفیة و لذا اشتمل علی کثیر من اصطلاحاتهم و علی الروایة عن مشایخهم و من یعتمدون علیه فی روایاتهم و الله یعلم .


در کتاب مصباح الشریعه مطالبی وجود دارد که خردمند ماهر را به شک می‌اندازد. اسلوب آن شبیه سایر کلمات و احادیث و آثار اهل بیت علیهم السلام نیست. شیخ طوسی در کتاب مجالس خود بعضی از روایات مصباح الشریعه را چنین نقل می‌کند: روایت کرده‌اند برای ما جماعتی از ابی مفضل شیبانی با اسنادش از شقیق بلخی از فردی از اهل علم که برای او روایت کرده است. این نحوه نقل روایت بیانگر این است که مصباح الشریعه نزد شیخ و در عصر او موجود بوده و از آن روایت می‌کرده اما اطمینان کاملی به آن نداشته است و نزد او انتساب روایات آن به امام صادق علیه السلام ثابت نبوده چون سند آن به صوفیه (شقیق بلخی) منتهی می‌شود و از این رو مشتمل بر اصطلاحات و تعابیر صوفیان و مبتنی بر روایت از مشایخ آنان و کسانی که صوفیان در روایاتشان به آنان اعتماد دارند، می‌باشد.


بحار الانوار، تالیف علامه مجلسی، جلد ۱، صفحه ۳۲، چاپ دار احیاء التراث العربی




راهن دین


امام صادق علیه السلام فرمودند:


أوحي اللّهُ عزّ وجلّ إلي داؤدَ عَلَيهِ السّلامُ : لا تَجعَل بَيني وَ بَينَكَ عالِماً مَفتوناً بِالدُّنيا فَيَصُدُّكَ عَن طَريقِ مَحَبَّتي ؛ فإنَّ اؤلئِكَ قُطّاعُ طَريقِ عِبادي المُريدينَ ، إنَّ أدني ما أنا صانِعٌ بِهِم أن أنزِعَ حَلاوَةَ مُناجاتي مِن قُلوبِهِم .


خداوند به حضرت داود علیه السلام فرمود: عالمی را که فریفته دنیاست واسطه بين من و خودت قرار مده، كه تو را از راه محبت من باز می‌دارد، و به راستی که چنین عالمان، راهن راه آن بندگان من هستند که مرا می‌خواهند و رو به من می‌آیند، کم‌ترین کیفری که به آنان می‌دهم این است که شیرینی مناجات با خودم را از دلشان بر می‌دارم.


بحار الانوار، تالیف علامه مجلسی رحمه الله، جلد ۲، صفحه ۱۰۷، حدیث ۸، چاپ دار احیاء تراث العربی




عاقبت شریک گرداندن غیرمعصوم در امامت


ثقة الاسلام کلینی و شیخ نعمانی رضوان الله علیهما روایت کرده‌اند:


۶- محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن سنان، عن طلحة بن زيد عن أبي عبد الله عليه السلام قال: من أشرك مع إمام إمامته من عند الله من ليست إمامته من الله كان مشركا بالله.


امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس در امامت امامی که از ناحیه خداوند است، شخصی دیگری را که از سوی خدا نیست (یعنی غیر معصوم) شریک و سهیم بداند، مشرک به الله گشته است.


الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۱، صفحه ۳۷۳، حدیث ۶، چاپ دار الکتب الاسلامیة



الغیبة، تالیف ابن ابی زینب نعمانی، باب ۷، حدیث ۸، صفحه ۱۲۹، چاپ دار الجوادین



مبادا غیر معصوم را ولی امر مسلمین و مفترض الطاعة بدانی




مناظره کوتاه امام رضا علیه السلام با یحیی بن ضحاک سمرقندی و ابطال خلافت ابو بکر با یک جمله


ابن شهر آشوب مازندرانی رضوان الله علیه از علمای بزرگ شیعه روایت کرده است:


وَ رَوَى ابْنُ جَرِيرِ بْنُ رُسْتُمَ الطَّبَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ الطُّوسِيِّ عَنْ أَشْيَاخِهِ فِي حَدِيثٍ‌ أَنَّهُ انْتَدَبَ لِلرِّضَا ع قَوْمٌ يُنَاظِرُونَهُ فِي الْإِمَامَةِ عِنْدَ الْمَأْمُونِ فَأَذِنَ لَهُمْ فَاخْتَارُوا يَحْيَى بْنَ الضَّحَّاكِ السَّمَرْقَنْدِيَّ فَقَالَ سَلْ يَا يَحْيَى قَالَ يَحْيَى بَلْ سَلْ أَنْتَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِتُشَرِّفَنِي بِذَلِكَ فَقَالَ ع يَا يَحْيَى مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ ادَّعَى الصِّدْقَ لِنَفْسِهِ وَ كَذَّبَ الصَّادِقِينَ أَ يَكُونُ صَادِقاً مُحِقّاً فِي دِينِهِ أَمْ كَاذِباً فَلَمْ يُحِرْ جَوَاباً سَاعَةً فَقَالَ الْمَأْمُونُ أَجِبْهُ يَا يَحْيَى فَقَالَ قَطَعَنِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَالْتَفَتَ إِلَى الرِّضَا فَقَالَ مَا هَذِهِ الْمَسْأَلَةُ الَّتِي أَقَرَّ يَحْيَى بِالانْقِطَاعِ فِيهَا فَقَالَ ع إِنْ زَعَمَ يَحْيَى أَنَّهُ صَدَّقَ الصَّادِقِينَ فَلَا إِمَامَةَ لِمَنْ شَهِدَ بِالْعَجْزِ عَلَى نَفْسِهِ فَقَالَ عَلَى مِنْبَرِ الرَّسُولِ وَلِيتُكُمْ وَ لَسْتُ بِخَيْرِكُمْ وَ الْأَمِيرُ خَيْرٌ مِنَ الرَّعِيَّةِ وَ إِنْ زَعَمَ يَحْيَى أَنَّهُ صَدَّقَ الصَّادِقِينَ فَلَا إِمَامَةَ لِمَنْ أَقَرَّ عَلَى نَفْسِهِ عَلَى مِنْبَرِ الرَّسُولِ ص أَنَّ لِي شَيْطَاناً يَعْتَرِينِي وَ الْإِمَامُ لَا يَكُونُ فِيهِ شَيْطَانٌ وَ إِنْ زَعَمَ يَحْيَى أَنَّهُ صَدَّقَ الصَّادِقِينَ فَلَا إِمَامَةَ لِمَنْ أَقَرَّ عَلَيْهِ صَاحِبُهُ فَقَالَ كَانَتْ إِمَامَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً وَقَى اللَّهُ شَرَّهَا فَمَنْ عَادَ إِلَى مِثْلِهَا فَاقْتُلُوهُ فَصَاحَ الْمَأْمُونُ عَلَيْهِمْ فَتَفَرَّقُوا ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى بَنِي هَاشِمٍ فَقَالَ لَهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ أَنْ لَا تُفَاتِحُوهُ وَ لَا تَجْمَعُوا عَلَيْهِ فَإِنَّ هَؤُلَاءِ عِلْمُهُمْ مِنْ عِلْمِ رَسُولِ اللَّهِ‌.


عده‌ای از حضرت رضا علیه السلام خواهش کردند که در حضور مامون در مناظره‌ای در مورد امامت شرکت کند. آن حضرت پذیرفت، و مجلسی تشکیل شد و یحیی بن ضحاک سمرقندی برای بحث با ایشان دعوت شد. امام رضا فرمودند: بپرس! یحیی گفت: شما بپرسید ای پسر رسول خدا تا ما به سوال شما افتخار کنیم. امام رضا علیه السلام فرمودند: ای یحیی، نظر تو درباره کسی که ادعا می‌کند راستگوست ولی به راستگویان، نسبت دروغ‌گویی می‌دهد، چیست؟ آیا چنین کسی راستگو و پیرو دین حق است یا دروغگو؟ یحیی مدتی به فکر فرو رفت و چیزی نگفت. مامون گفت: چرا جواب نمی‌دهی؟ یحیی گفت: سوالی از من کرد که نمی‌توانم پاسخ دهم. مامون از حضرت رضا علیه السلام پرسید: منظورتان از این سوال چه بود؟ امام رضا علیه السلام فرمودند: من از یحیی با کنایه پرسیدم اگر ابو بکر راستگو بود، پس راویان صادق و راستگو که گفته‌اند ابو بکر بر فراز منبر رسول خدا اعلام کرد: شما مرا امیر خود قرار دادید ولی من بهتر از شما نیستم. باید این سخن هم راست باشد و اگر این سخن ابو بکر راست است می‌گوییم امیر باید از رعیت بهتر باشد، پس ابو بکر امام نیست. همچنین از قول ابو بکر نقل کرده‌اند که گفته است: من شیطانی دارم که مرا وسوسه می‌کند و من گرفتار او هستم. اگر ابو بکر راستگوست و این سخن هم راست است، پس نمی‌تواند امام باشد چون شیطان نمی‌تواند در امام تصرف کند. و نیز از عمر نقل کرده‌اند که گفته است: امامت ابو بکر یک کار ناگهانی و بدون مقدمه بود که خداوند ما را از شر آن حفظ کرد؛ پس هر کس این کار را تکرار کند، او را بکشید. اگر عمر راستگو بود پس امامت ابو بکر به نظر عمر هم صحیح نبوده و اگر دروغ گفته که خودش برای زعامت و رهبری مسلمین لیاقت ندارد. سخن آن حضرت که به اینجا رسید مامون آنچنان عصبانی و ناراحت شد که بی‌مقدمه فریادی کشید که همه آن عده متفرق شدند. سپس رو کرد به بنی هاشم و گفت: مگر من نگفتم علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) را شروع‌کننده بحث قرار ندهید و بر علیه او جمع نشوید؟! این‌ها علمشان از علم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است!


مناقب آل ابی طالب، تالیف ابن شهر آشوب، جلد ۴، صفحه ۳۸۰، چاپ دار الاضواء




اعتقاد به ولایت امیر المومنین علیه السلام شرط ورود به بهشت و شفاعت


ثقة الاسلام کلینی قدس الله روحه الشریف روایت کرده است:


۳- أحمد بن محمد ومحمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن عبد الحميد عن منصور بن يونس، عن سعد بن طريف، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: من أحب أن يحيى حياة تشبه حياة الأنبياء، ويموت ميتة تشبه ميتة الشهداء ويسكن الجنان التي غرسها الرحمن فليتول عليا وليوال وليه وليقتد بالأئمة من بعده، فإنهم عترتي خلقوا من طينتي، اللهم ارزقهم فهمي وعلمي، وويل للمخالفين لهم من أمتي، اللهم لا تنلهم شفاعتي.


سعد بن طریف گفت: امام باقر علیه السلام فرمودند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هر کس دوست دارد زندگیش مانند زندگی پیامبران، و مردنش مانند مردن شهیدان باشد، و در باغ‌هایی که خداوند مهربان کاشته است ست نماید، باید به ولایت امیر المومنین علیه السلام معتقد بوده و آن حضرت و دوستدارش را دوست داشته باشد، و به ائمه بعد از او اقتدا نماید زیرا که آنان عترت من هستند و از طینت من آفریده شده‌اند. خدایا! فهم و علمم را نصیب آنان گردان و وای بر کسانی از امت من که با آنان مخالفت ورزند، خدایا! شفاعتم را نصیب آنان نگردان.


الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۱، صفحه ۲۰۸، حدیث ۳، چاپ دار الکتب الاسلامیة



شیخ هادی نجفی در مورد سند روایت می‌نویسد:


الرواية معتبر الأسناد، بل صحيحة.


سند روایت معتبر بلکه صحیح است.


موسوعة احادیث اهل البیت علیهم السلام، تالیف شیخ هادی نجفی، جلد ۵، ص۳۷۷-۳۷۸، حدیث ۶۲۸۲، چاپ دار احیاء التراث العربی





امیر المومنین و سایر معصومین علیهم السلام معنای تمام اسلام


سید بن طاووس و ابن شاذان قمی رضوان الله علیهما روایت کرده‌اند:


فيما نذكره من «المائة حديث» بطرقهم وهو الحديث الحادي والأربعون، من تسمية رسول الله صلى الله عليه وآله عليا عليه السلام سيد الوصيين وأمير المؤمنين وأخو رسول رب العالمين وخليفته على الناس أجمعين. فقال ماهذا لفظه: حدثنا محمد بن الحسين بن أحمد بن محمد بن جعفر ، عن محمد بن الحسين عن إبراهيم بن هاشم عن محمد بن سنان عن زياد بن المنذر عن سعد بن طريف عن الأصبغ عن ابن عباس قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول: معاشر الناس، اعلموا أن لله بابا من دخله أمن من النار. فقام إليه أبو سعيد الخدري فقال: يا رسول الله، اهدنا إلى هذا الباب حتى نعرفه. قال: هو علي بن أبي طالب سيد الوصيين وأمير المؤمنين وأخو رسول رب العالمين وخليفته على الناس أجمعين. معاشر الناس، من أحب أن يستمسك بالعروة الوثقى التي لا انفصام لها فليستمسك بولاية علي بن أبي طالب فان ولايته ولايتي وطاعته طاعتي. معاشر الناس، من أحب أن يعرف الحجة بعدى فليعرف علي أبي طالب. معاشر الناس، من سره أن يتولى ولاية الله فليقتد بعلي بن أبي طالب والائمة من ذريتي، فانهم خزان علمي. فقام جابر بن عبد الله الأنصاري فقال: يا رسول الله، وما عدة الائمة ؟ فقال: يا جابر، سألتني رحمك الله عن الإسلام بأجمعه، عدتهم عدة الشهور وهي «عند الله إثنى عشر شهرا في كتاب الله يوم خلق السماوات والأرض» ، وعدتهم عدة العيون التي انفجرت لموسى بن عمران عليه السلام حين ضرب بعصاه الحجر «فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا» ، وعدتهم عدة نقباء بني إسرائيل، قال الله تعالى: «ولقد أخذ الله ميثاق بني إسرائيل وبعثنا منهم اثنى عشر نقيبا». فالائمة يا جابر، أولهم علي بن أبي طالب وآخرهم القائم .


ابن عباس گفت: از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که می‌فرمودند: ای مردم! بدانید برای خداوند تعالی دری هست که هر کس به آن وارد شود ایمن از آتش می‌گردد. پس ابو سعید خدری برخاسته و عرض کرد: یا رسول الله! ما را به این در راهنمایی کن تا آن را بشناسیم. آن حضرت فرمودند: آن على بن ابی طالب علیهما السلام سرور همه جانشینان و امیر مومنان و برادر فرستاده پروردگار جهانیان و خلیفه او بر تمامی مردمان است. ای مردم! هرکس دوست دارد که به دستگیره محکمی که گسستنی برای آن نیست چنگ بزند، پس باید به ولایت علی بن ابی طالب علیهما السلام چنگ بزند، زیرا ولایت او ولايت من و فرمانبرداری از او فرمانبرداری از  من است. ای مردم! هرکس دوست دارد که حجت بعد از من را بشناسد، پس باید علی ابن ابی طالب علیهما السلام را بشناسد. ای مردم! هر کس دوست دارد که ولایت خدا را عهده‌دار شود، پس باید به على ابن ابی طالب علیهما السلام و امامان از نسل من اقتدا کند؛ چون ایشان گنجینه‌داران دانش من هستند. پس جابر بن عبدالله انصاری برخاسته و عرض کرد: یا رسول الله! امامان چه تعداد هستند؟ آن حضرت فرمودند: ای جابر! خدا تو را رحمت کند! از تمامی اسلام پرسیدی. شماره آن‌ها شماره ماه‌های سال است و آن نزد خداوند تعالی، و در کتاب او از روزی که آسمان‌ها و زمین را آفرید دوازده تاست، و شماره آن‌ها شماره چشمه‌هایی است که برای حضرت موسی بن عمران علیه السلام جوشید، در آن موقعی که عصای خود را بر آن سنگ زد و دوازده چشمه از آن جوشید، و شماره آن‌ها شماره سرپرستان و نقبای بنی اسرائیل است، خداوند تعالی فرمود: خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده نقيب برانگیخت. پس ای جابر! اولین از آن امامان، علی بن ابی طالب علیهما السلام و آخرشان حضرت قائم علیه السلام است.


اليقين، تالیف سید بن طاووس، صفحه ۲۴۴-۲۴۵، باب ۸۱، چاپ دار العلوم بیروت



مائة منقبة، تالیف ابن شاذان قمی، صفحه ۸۰-۸۲، منقبت ۴۱، چاپ موسسه الامام المهدی علیه السلام





دیدگاه شیخ نعمانی در مورد کتاب شریف سلیم بن قیس هلالی معروف به اسرار آل محمد صلی الله علیه و آله


 شیخ ابی زینب نعمانی رضوان الله علیه در پاسخ به به کسانی که به روایات کتاب شریف سلیم بن قیس هلالی رضوان الله علیه خدشه وارد می‌کنند می‌نویسد:


وليس بين جميع الشيعة ممن حمل العلم ورواه عن الائمة (عليهم السلام) خلاف في أن كتاب سليم بن قيس الهلالي أصل من أكبر كتب الاصول التي رواها أهل العلم من حملة حديث أهل البيت (عليهم السلام) وأقدمها لان جميع ما اشتمل عليه هذا الاصل إنما هو عن رسول الله (صلى الله عليه وآله) وأمير المؤمنين (عليه السلام) والمقداد وسلمان الفارسي وأبي ذر ومن جرى مجراهم ممن شهد رسول الله (صلى الله عليه وآله) وأمير المؤمنين (عليه السلام) وسمع منهما، وهو من الاصول التي ترجع الشيعة إليها ويعول عليها، وإنما أوردنا بعض ما اشتمل عليه الكتاب وغيره من وصف رسول الله (صلى الله عليه وآله) الائمة الاثنى عشر ودلالته عليهم وتكريره ذكر عدتهم، وقوله " إن الائمة من ولد الحسين تسعة تاسعهم قائمهم ظاهرهم باطنهم وهو أفضلهم " وفى ذلك قطع لكل عذر، وزوال لكل شبهة، ودفع لدعوى كل مبطل، وزخرف كل مبتدع، وضلالة كل مموه ; ودليل واضح على صحة أمر هذه العدة من الائمة لا يتهيأ لاحد من أهل الدعاوي الباطلة - المنتمين إلى الشيعة وهم منهم براء - أن يأتوا على صحة دعاويهم وآرائهم بمثله، ولا يجدونه في شئ من كتب الاصول التي ترجع إليها الشيعة ولا في الروايات الصحيحة، والحمد لله رب العالمين.


و در میان تمامی کسانی که از شیعه بار دانش به دوش دارند و آن را از پیشوایان خود نقل می‌کنند، اختلافی در این نیست که کتاب سلیم بن قیس هلالی متنی است از بزرگ‌ترین کتاب‌های متون که اهل علم آن را از ناقلان حدیث اهل بیت علیهم السلام روایت کرده‌اند و قدیمی‌ترین آن‌هاست زیرا همه آنچه این متن حاوی آن است منحصرا از رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر المومنین علیه السلام و مقداد و سلمان فارسی و ابی ذر و معاصرینشان که در این مسیر بوده‌اند یعنی از کسانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر المومنین علیه السلام را دیده و از آن دو حدیث شنیده‌اند، نقل شده است، و آن کتاب اصولی است که شیعه به آن مراجعه می‌کند، کتابی است مرجع که بر آن تکیه و اعتماد می‌نمایند و ما پاره‌ای از آنچه کتاب شامل آن است و غیر آن را از بیان چگونگی امامان دوازده‌گانه به وسیله رسول خدا صلی الله علیه و آله و راهنماییش به آن‌ها و خاطرنشان ساختن و یاد کردن مکرر او از تعداد آنان و گفته آن حضرت که فرمودند: «همانا امامان از فرزندان حسین نه نفرند که نهمین آن‌ها قائمشان و ظاهر ایشان و باطن ایشان و برترینشان است.» در این کتاب آورده‌ایم که آن احادیث هر عذر و بهانه‌ای را قطع و هر شبهه‌ای را برطرف می‌سازد و ادعای هر باطل‌گو و مزخرفات هر بدعت‌گذار و گمراهی هر فریبکار را رد می‌کند و دلیل روشنی است بر درستی امر این عده از امامان که برای هیچ یک از آنان که ادعاهای نادرست و ناحق می‌کنند _ کسانی که خود را به شیعه می‌بندند و شیعه از آن ها به دور است _ چنین دلیل فراهم نمی‌آید که بر درستی دعواها و نظرات خود مانند آن را بیاورند و نه در هیچ یک از کتب اصول نیز که شیعه به آن مراجعه می‌کند و روایات صحیح آن را نمی‌یابند. و حمد و سپاس برای پرودگار عالمیان است.


الغیبة، تالیف ابی زینب نعمانی، صفحه ۱۰۳-۱۰۴، ذیل حدیث ۳۰، چاپ دار الجوادین




تصریح استاد شفیعی کدکنی به تعصب و تنگ‌نظری خواجه عبد الله انصاری و ارادتش به معاویه


آقای دکتر شفیعی کدکنی از اساتید بزرگ در زمینه زبان و ادبیات فارسی و شناخت و تصحیح آثار صوفیه در مقدمه‌اش بر کتاب تاریخ نیشابور می‌نویسد:


«کسانی که او (حاکم نیشابوری) را به تشیع متهم کرده‌اند، افراد بسیار متعصب و تنگ‌نظری از نوع خواجه عبد الله انصاری بوده‌اند که در حق حاکم گفته است: «ثقة في الحديث ورافضي الخبيث» یعنی در نقل احادیث، بسیار مورد وثوق است اما رافضی (شیعه) خبیثی است و از جمله دلایل رفض و تشیع او را یکی این دانسته‌اند که وی با معاویه و آل معاویه دشمنی داشته و این دشمنی را آشکار می‌کرده است».


همچنین در پاورقی همان صفحه می‌نویسد:


«از به کار بردن کلمه «تنگ‌نظر» در مورد این مرد بزرگ بسیار متاسفم ولی خوانندگان باید بدانند که چهره افسانه‌ای و موجود در «مناجات‌ها» که اغلب آن‌ها منسوب به اوست (یعنی انتسابشان به او قابل تایید نیست) با آنچه حقیقت تاریخی او را که مردی است بسیار متعصب در مذهب حنبلی تشکیل می‌دهد زمین تا آسمان تفاوت دارد. از همین داوری او در باب حاکم طرز تفکر او را به خوبی می‌توان دریافت.»


تاریخ نیشابور، تالیف حاکم نیشابوری، با مقدمه شفیعی کدکنی، صفحه ۳۶، چاپ انتشارات آگاه




راهن دین!!!


ثقة الاسلام کلینی رضوان الله علیه روایت کرده است:


۳- علي بن إبراهيم، عن صالح بن السندي، عن جعفر بن بشير، ومحمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن ابن فضال جميعا، عن أبي جميلة، عن خالد بن عمار، عن سدير قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام وهو داخل وأنا خارج وأخذ بيدي، ثم استقبل البيت فقال: يا سدير إنما أمر الناس أن يأتوا هذه الأحجار فيطوفوا بها ثم يأتونا فيعلمونا ولايتهم لنا وهو قول الله: " وإني لغفار لمن تاب وآمن وعمل صالحا ثم اهتدى " - ثم أومأ  بيده إلى صدره - إلى ولايتنا. ثم قال: يا سدير فأريك الصادين عن دين الله، ثم نظر إلى أبي حنيفة وسفيان الثوري في ذلك امان وهم حلق في المسجد، فقال: هؤلاء الصادون عن دين الله بلا هدى من الله ولا كتاب مبين، إن هؤلاء الأخابث لو جلسوا في بيوتهم فجال الناس فلم يجدوا أحدا يخبرهم عن الله تبارك وتعالى وعن رسوله صلى الله عليه وآله حتى يأتونا فنخبرهم عن الله تبارك وتعالى وعن رسوله صلى الله عليه وآله.


سدیر صیرفی گفت: امام باقر علیه السلام با اشاره به مردمی که طواف می‌کردند به من فرمود: ای سدیر اين مردم تنها به این امر شدند تا دور این سنگ‌ها طواف کنند و آنگاه نزد ما بیایند و ولایتشان را نسبت به ما اعلام دارند که خداوند می‌فرمايد: «و من بسیار آمرزنده‌ام برای کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح به جای آورد و سپس هدایت شود». منظور از «هدایت شود» ولایت ما اهل بیت است. ای سدیر اکنون راهن دین خدا را به تو نشان می‌دهم. آنگاه حضرت به ابو حنیفه و سفیان ثوری که در مسجد با اصحابشان حلقه زده بودند نگاه کرده و فرمود: اینان راهن راه دین خدا هستند بدون اینکه هدایتی از جانب خدا به همراه داشته باشند و یا کتاب روشنی؛ اگر اين خبیث‌ها در خانه‌هایشان می‌نشستند، مردم متحیر می‌گشتند و وقتی کسی را نمی‌یافتند تا از خدا و رسول صلی الله علیه و آله او به ایشان خبر دهد، نزد ما می‌آمدند تا آن‌ها را خبر دهیم.


الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۱، باب ١۵۳، حدیث ۳، صفحه ۲۴۶، چاپ منشورات الفجر




نحوه هلاکت مامون ملعون


مامون قاتل امام رضا علیه السلام مثل تمامی دشمنان اهل بیت علیهم السلام هم این دنیا تقاص پس داد و جان به جناب مالک خزانه‌دار دوزخ سپرد تا تقاص اصلی جنایاتش را ببیند. نکته جالب اینکه به گواه تاریخ مامور مجازات او در این دنیا یک ماهی بوده و در نهایت آن ملعون با لرز و احساس سرمای بی‌نهایت به درک واصل شد!!!


شیخ عباس قمی رضوان الله علیه می‌نویسد:


و در سنه (سال) ۲۱۷ مامون سفر مصر کرد و عبدوس را که بنای فتنه در آنجا نهاده بود بکشت. و در سنه ۲۱۸ به جنگ اهل روم رفت و فتوحات بسیار نمود و در «عین بدیدون» که به رومی رقه می‌گفتند و موضعی بود که آب بسیار سرد و صاف داشت و هوایش در نهایت خوبی و لطافت و زمینش در کمال خرمی و خضرت (سبزی) بود، قصد اقامه نمود، و از برای او کنیسه بر روی آن نهر بنا کردند. روزی مامون نگاه در آب می‌کرد، یکی ماهی دید قریب به یک ذراع مانند سبیکه نقره. ملازمان را امر کرد که آن ماهی را بگیرند، مردی در میان آب جست و آن ماهی را بگرفت چون بیرون آورد، ماهی قوت کرده خود را در آب افکند و مقداری آب بر سینه و نحر و ترقوه مامون پاشید. مامون را در همان وقت رعده و لرزه فرا گرفت. آن مرد فراش ثانيا در آب رفته و آن ماهی را بگرفت و در نزد مامون نهاد. مامون امر کرد که او را طبخ کنند ولكن لرزه او را سخت بگرفت، هر چه لحاف و جامه بر روی او افکندند، او ضجه می‌کشید که «البرد البرد» (سرما سرما). در اطراف او آتش‌ها افروختند و جامه‌های زمستانی هر چه برای او آوردند باز مثل برگ می‌لرزید و از سرما فریاد می‌کشید، تا گاهی که حالت مرگ بر او ظاهر شد، معتصم برادر مامون، بختیشوع و ابن ماسویه طبیب را حاضر کرد تا معالجه مامون کنند. چون نبض مامون را گرفتند، گفتند: ما برای مرض او شفایی ندانیم. و از بشره و تن مامون عرقی ظاهر می‌شد که مانند روغن زیت و لعاب افعی می‌نمود. پس مامون به هوش آمد و گفت: مرا به یک جایی برید که یک دفعه نگاهی به حشم و خدم و رعيت لشکر خویش نمایم. پس او را به موضع بلندی بردند و نگاهی بر جنود خویش و خیام ایشان نمود و کثرت ایشان را در وقت مرگ خویش ملاحظه کرد، آنگاه گفت: «یا من لا يزول ملکه ارحم من قد زال ملکه.» (ای که سلطنتت ابدی است، رحم کن بر آن کس که سلطنتش از بین می‌رود.) چنانچه پدرش رشید در وقت مرگ خویش گفت: «ما اغنى عنی مالیه هلک عنی سلطانیة» (ثروتم به فریادم نرسید، همه قدرت و حشمتم نابود شد.) پس مامون را به خوابگاه خود برگردانیدند و زبانش از کار بماند و چشم‌هایش بزرگ و سرخ گشت و پیش از مردن زبانش گشوده گشت و گفت: «يا من لا يموت ارحم من يموت (ای خدایی که هرگز نمی‌میری رحم کن بر آن کس که می‌میرد.) این بگفت و بمرد و از آن ماهی پخته روزی او نگشت، و وفات او در پنجشنبه هفدهم رجب و به قولی در هشتم آن واقع شد. در سنه ۲۱۸ جنازه او را به طرطوس حمل کردند و به خاکش سپردند و ابو سعید مخزومی در شان او گفته:

هل رأيت النجوم اغنت عن المأ

مؤن شيئا و ملکه المأنوس

خلفوه بعرصتی طرطوس

مثل ما خلفوا اباه بطوس

آیا ستارگان و پادشاهی مامون به فریاد او رسیدند؟ او را در طرطوس به خاک سپردند، همانطور که پیش از آن پدرش را در طوس دفن کرده بودند.


تتمة المنتهی، تالیف شیخ عباس قمی، صفحه ۳۰۳-۳۰۴، چاپ شرکت چاپ و نشر بین الملل




دیدگاه شیخ علی نمازی شاهرودی رضوان الله علیه در مورد ابن عربی


آیت الله شیخ علی نمازی شاهرودی رضوان الله علیه می‌نویسد:


ابن العربي : هو محي الدين ، صاحب الفتوحات المكية والفصوص ، من أركان المتصوفة ، له دعاوي فاسدة وكلمات مضلة ،  ذكرنا بعضها في كتابنا " تاريخ فلسفه وتصوف " . وتقدم شطر منها في " حيى " بعنوان محي الدين . مات سنة ٦٣٨ ، وله ذموم وخرافيات ، كما في البحار . نقله هنا في السفينة "


ابن عربی: او محی الدین، صاحب فتوحات مکیه و فصوص می‌باشد. وی از ارکان متصوفه و صاحب ادعاهای فاسد و سخنان گمراه کننده می‌باشد که برخی از آنان  را در کتابمان «تاریخ فلسفه و تصوف» بیان کرده‌ایم. برخی از آنان در ماده «حیی» به عنوان محی الدین بیان شد. وی در سال ۶۳۸ هجری قمری مرد. مذمت‌ها و خرافیاتی برای وی می‌باشد همچنان که در کتاب «بحار الانوار» آمده است. آنان را [شیخ عباس قمی رضوان الله علیه] از اینجا در کتاب «سفینة البحار» نقل کرده است.


مستدرک سفینة البحار، تالیف شیخ علی نمازی شاهرودی، جلد ۷، صفحه ۱۴۴-۱۴۵، چاپ موسسه النشر الاسلامی




صوفیه در کلام امام هادی علیه السلام


عنه [السيّد المرتضى الرازيّ] أيضا بسنده عن محمّد بن الحسين بن أبي الخطّاب قال: كنت مع الهادي عليّ بن محمّد عليهما السّلام في مسجد النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، فأتاه جماعة من أصحابه منهم أبو هاشم الجعفري رضي اللّه عنه و كان رجلا بليغا و كانت له منزلة عظيمة عنده عليه السّلام، ثمّ دخل المسجد جماعة من الصوفية و جلسوا في جانب مستديرا و أخذوا بالتهليل فقال عليه السّلام: لا تلتفتوا الى هؤلاء الخدّاعين فانّهم حلفاء الشياطين و مخرّبوا قواعد الدين، يتزهّدون لراحة الأجسام و يتهجّدون لتصييد الأنعام، يتجوّعون عمرا حتّى يديّخوا للايكاف حمرا، لا يهلّلون الاّ لغرور الناس و لا يقلّلون الغذاء الاّ لملا العساس و اختلاس قلب الدّفناس، يتكلّمون الناس باملائهم في الحبّ و يطرحونهم بأداليلهم في الجبّ، أورادهم الرقص و التصدية و أذكارهم الترنّم و التغنية، فلا يتبعهم الاّ السفهاء و لا يعتقد بهم الاّ الحمقاء، فمن ذهب الى زيارة أحد منهم حيّا أو ميّتا فكأنّما ذهب الى زيارة الشيطان و عبدة الأوثان، و من أعان أحدا منهم فكأنّما أعان يزيد و معاوية و أبا سفيان، فقال له رجل من أصحابه عليه السّلام: و إن كان معترفا بحقوقكم؟قال: فنظر إليه شبه المغضب و قال:ردع ذا عنك، من اعترف بحقوقنا لم يذهب في عقوقنا، أما تدري انّهم أخسّ طوائف الصوفيّة و الصوفيّة كلّهم من مخالفينا و طريقتهم مغايرة لطريقتنا و إن هم الاّ نصارى و مجوس هذه الأمّة اولئك الذي يجهدون في إطفاء نور اللّه و اللّه يتمّ نوره و لو كره الكافرون.


ابن حمزه و سید مرتضی رازی رضوان الله علیهما از شیخ مفید قدس سره به واسطه‌ای نقل کرده‌اند که او به سند خود نقل نموده از محمد بن حسین بن ابی الخطاب رحمت الله علیه که از خواص چند امام معصوم است که او گفت: با حضرت امام هادی علیه السلام در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله بودم که جماعتی از اصحاب آن حضرت نزدش آمدند. یکی از ایشان ابو هاشم جعفری بود که مردی فصیح و بلیغ بود و نزد آن حضرت، موقعیتی ویژه داشت. سپس جماعتی از صوفیه داخل مسجد شدند در قسمتی حلقه‌وار نشستند و به ذکر «لا اله الا الله» مشغول شدند. آنگاه امام عليه السلام فرمودند: به این فریب‌کاران و حیله‌گران توجه نکنید؛ که این‌ها جانشینان و هم‌پیمانان شیاطین و خراب‌کنندگان اساس و پایه دین می‌باشند؛ برای راحتی و آسایش بدن‌هایشان زهد می‌ورزند [و از تحمل زحمت در طلب روزی حلال، شانه خالی می‌کنند و از دست‌رنج دیگران می‌خورند] برای شکار ساده‌لوحان و ظاهربینان شب‌زنده‌داری می‌کنند. عمری گرسنگی می‌کشند تا ساده‌لوحان را برای سوار گرفتن رام کنند [و مرید بتراشند]. لا اله الا الله نمی‌گویند مگر برای فریب مردم. کم نمی‌خورند مگر برای پر کردن کاسه‌ها و ربودن دل احمقان. اوراد و اذکارشان، رقصیدن و کف زدن، و آواز خواندن و تغنی کردن است. بدین ترتیب، جز سفیهان، از آن‌ها پیروی نمی‌کنند و جز احمقان، به آن‌ها نمی‌گروند. با اینحال، هر کس به زیارت یکی از ایشان، چه زنده و چه مرده آن‌ها برود، چنان است که گویی به زیارت شیطان رفته و به عبادت بتان پرداخته، و هر کس یکی از ایشان را یاری کند، چنان است که گویی یزید و معاویه و ابوسفیان لعنت الله علیهم را یاری کرده است. یکی از اصحاب از آن حضرت پرسید: اگرچه آن صوفی حقوق و امامت شما را بشناسد و به آن اقرار کند؟ (یعنی شیعه باشد) پس آن حضرت مانند شخص خشمگین به او نگریست و فرمود: این گفتار را رها کن! آن کس که به حقوق ما معترف است و اقرار کند، در مسیر نافرمانی و تمرد از ما قرار نمی‌گیرد. آیا نمی‌دانی که این طایفه، پست‌ترین طایفه‌های صوفیه‌اند؟ تمام فرقه‌های صوفیه از مخالفان ما می‌باشند و راه و روششان غیر راه و روش ماست، و نیستند ایشان مگر نصاری و مجوسان این امت. همین طایفه‌های صوفیه‌اند که برای خاموش کردن نور خدا می‌کوشند، ولی خداوند نور خود را کامل می‌کند هرچند کافران را خوش نیاید.


سفینة البحار، تالیف شیخ عباس قمی، جلد ۳، صفحه ۱۴۵-۱۴۶، چاپ مجمع البحوث الاسلامیة



حدیقة الشیعة، تالیف مقدس اردبیلی، جلد ۲، صفحه ۷۹۹-۸۰۰، چاپ انتشارات انصاریان



الاثنا عشریة، تالیف شیخ حر عاملی، صفحه ۲۸-۲۹، چاپ دار الکتب العلمیة





علت دشمنی اهل سنت عمری با حضرت ابو طالب علیه السلام


سید بن طاووس رضوان الله علیه می‌نویسد:


دشمنان اهل بیت علیهم السلام درجای جای کتاب‌هایشان با امیر المومنین علی (علیه السلام) و خاندان رسالت عداوت و دشمنی کرده‌اند و چون در خود آن حضرت عیبی پیدا نکرده‌اند، کوشیده‌اند مثلا با نسبت دادن کفر به جناب ابو طالب پدر آن بزرگوار دشمنی خود را آشکار سازند در حالی که تمامی اهل بیت طهارت و خاندان رسالت که اقوالشان سندیت دارد و جمهور علمای شیعه که اجماعشان حجت است، همه اتفاق دارند بر این که ابو طالب عليه السلام پدر امیر المومنین از مومنان مخلص و حامیان صدیق پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بوده است و به اجماع اهل بیت علیهم السلام اگر کسی در ایمان او شک به خود راه دهد، از زمره شیعیان خارج و اهل آتش می‌باشد.


طرائف، تالیف سید بن طاووس، ترجمه داود الهامی، صفحه ۴۴۸




نحوه صحیح نهی از منکر


شیخ حر عاملی رضوان الله علیه روایت کرده است:


 [ ٢١١٥٥ ] ٤- وعن محمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد ، عن محمد بن سنان ، عن محفوظ الاسكاف ، عن أبي عبدالله في حديث ـ انه أنكر على رجل أمرا فلم يقبل منه فطأطأ رأسه ومضى.


امام صادق علیه السلام شخصی را نهی از منکر کرد آن شخص سخن امام علیه السلام را نپذیرفت امام علیه اسلام سرش را تکان داد و رفت.


وسائل الشیعة، تالیف شیخ حر عاملی، جلد ۱۶، صفحه ۱۲۸، چاپ موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث



پی نوشت: در اینجا شاهد هستیم که امام علیه السلام هیچ برخورد فیزیکی با آن شخص نداشت.


اصلا شخصی که منکری در نظرش  زشت و ناپسند نباشد، نهی از منکر او هیچ وجهی ندارد چرا که  نهی از منکر به مومنی اختصاص دارد که پند می‌گیرد یا جاهلی که از حکم شرعی اطلاعی ندارد. «إنما یؤمر بالمعروف وینهى عن المنكر مؤمن فيتعظ ، أو جاهل فيتعلم» (التهذیب، جلد ۶، صفحه ۱۷۸)


و در روایت دیگری آمده است که امام صادق علیه السلام می‌فرمایند نگاه به سر [ن] اهل تهامة [اطراف مکه]، عرب‌های بادیه‌نشین، حواشی شهرها و بی‌دینهای غیرعرب اشکالی ندارد، زیرا زمانی که نهیشان می‌کنند قبول نمی‌کنند.


صحیحة عباد بن صهیب: سمعت أبا عبد الله (عليه السلام) یقول : لا بأس بالنظر إلى رؤوس أهل تهامة والأعراب وأهل السواد والعلوج، لأنهم إذا نهوا لا ینتهون. (الکافی، جلد ۵، صفحه ۵۲۴، حدیث ۱، الفقیه، جلد ۳، صفحه ۳۰۰، حدیث ۱۴۳۸)



مذمت بایزید بسطامی توسط امام جواد علیه السلام و نشان دادن معجزه‌های خود به او در خردسالی به اذعان حافظ ابو نعیم عالم بزرگ صوفی و عمری مذهب


۷۹- و روى الحافظ أبو نعيم من علماء أهل السنة في كتاب حلية الأولياء على ما وجدته منقولا عنه بخط بعض أصحابنا قال: حكى أبو يزيد البسطامي قال: خرجت من بسطام قاصدا يارة البيت الحرام، فمررت بالشام إلى أن وصلت إلى دمشق، فلما كنت بالغوطة مررت بقرية من قراها، فرأيت في القرية تلّ تراب، و عليه صبيّ رباعي السن يلعب بالتراب، فقلت في نفسي: هذا صبي إن سلمت عليه لما يعرف السلام و إن تركت السلام أخللت بالواجب، فأجمعت رأيي على أن أسلم عليه فسلمت عليه، فرفع رأسه إليّ و قال: و الذي رفع السماء و بسط الأرض لو لا ما أمر اللّه به من ردّ السلام لما رددت عليك، استصغرت أمري و استحقرتني لصغر سني، عليك السلام و رحمة اللّه و بركاته و تحياته و رضوانه، ثم قال: صدق اللّه وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها و سكت. فقلت: أو ردّوها فقال: ذاك فعل المقصر مثلك، فعلمت أنه من الأقطاب المؤيّدين فقال: يا بايزيد ما أقدمك إلى الشام من مدينتك بسطام؟ فقلت: يا سيّدي قصدت بيت اللّه الحرام إلى أن قال: فنهض و قال: أعلى وضوء أنت؟ قلت: لا فقال: اتبعني فتبعته قدر عشر خطا، فرأيت نهرا أعظم من الفرات، فجلس و جلست و توضأ أحسن وضوء و توضأت، و إذا قافلة مارة فتقدمت إلى واحد منهم و سألته عن النهر؟ فقال: هذا جيحون، فسكت ثم قال لي‌ الغلام: قم، فقمت معه و مشيت معه عشرين خطوة و إذا نحن على نهر أعظم من الفرات و جيحون، فقال لي: اجلس فجلست و مضى، فمرّ عليّ أناس في مركب لهم فسألتهم عن المكان الذي أنا فيه؟ فقالوا نيل مصر و بينك و بينها فرسخ أو دون فرسخ و مضوا، فما كان غير ساعة إلا و صاحبي قد حضر و قال لي: قم قد عزم علينا، فقمت معه قدر عشرين خطوة فوصلنا عند غيبوبة الشمس إلى نخل كثير و جلسنا، ثم قام و قال لي: امش فمشيت خلفه يسيرا و إذا نحن بالكعبة إلى أن قال: فسألت الرجل الذي فتح الكعبة فقال: هذا سيدي محمّد الجواد صلى اللّه عليه فقلت: اللّه أعلم حيث يجعل رسالاته.


شیخ حر عاملی رضوان الله علیه نوشته است: ابو نعیم اصفهانی از علمای سنی (صوفی) در کتاب «حلیة الاولیاء» که من این روایت را به خط بعضی از شیعیان به نقل از او (ابو نعیم) یافته ام می گوید: بایزید بسطامی به رسم حکایت، اظهار داشت: از بسطام به قصد حج خانه ی خدا، بیرون آمدم؛ گذرم به سرزمین شام، افتاد و به شهر دمشق، رسیدم؛ وقتی در آن منطقه که بسان دره، از همه طرف در محاصره ی کوه هاست، به راه خود می رفتم، داخل یک روستا شدم و تلی از خاک، در برابر خود دیدم که کودکی تقریبا چهار ساله، بر روی آن سر گرم خاکبازی بود. با خود گفتم: اگر به این کودک سلام کنم، چه بسا معرفت لازم، نسبت به سلام را نداشته باشد و اگر سلام را ترک نمایم، در انجام وظیفه ی واجب خود، کوتاهی کرده ام و بالاخره تصمیم گرفتم سلام کنم و به او سلام دادم؛ پس کودک سرش را به طرف من بلند کرد و گفت: سوگند به آن کسی که آسمان را برافراشت و زمین را بگسترانید، هرگاه خدای متعال فرمان به دادن جواب سلام نداده بود، جواب سلامت را نمی دادم؛ کار مرا و مرا به خاطر کمی سن و سالم، کوچک شمردی! سلام و رحمت و برکات و تحیات و رضوان خدا بر تو باد! سپس افزود: راست گفت خدای متعال که «هر گاه به شما تحیت گویند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهید.» و سکوت کرد؛ ولی من دنباله ی آیه را خواندم که: «یا (حداقل) به همان گونه پاسخ گویید.»، او گفت: این ذیل این آیه، کار تقصیر کاری امثال شماست. پس دانستم که او کسی است که قطب و محور عالم و مورد تایید و حمایت الهی است؛ در همین حال رو کرد به من و گفت: ای ابا یزید! چه کاری تو را از زادگاهت بسطام، به شام کشانیده است؟ عرض کردم: سرور من! آهنگ خانه ی خدا دارم – تا اینکه راوی گفت: – بایزید گفت: سپس آن کودک برخاست و به من فرمود: آیا وضو داری؟ عرض کردم: نه؛ فرمود: با من بیا؛ حدود ده قدم، پشت سرش رفتم که رودخانه ای، بزرگتر از فرات را در برابر خود دیدم؛ حضرت نشست، من هم نشستم و به نیکوترین وجهی، وضو ساخت؛ من نیز وضو گرفتم؛ ناگهان کاروانی را در حال عبور مشاهده کردم؛ خود را به یکی از کاروانیان رساندم و پرسیدم: این رودخانه، کدام است؟ و او جواب داد: رود جیحون پس من ساکت ماندم. سپس آن کودک، به من فرمود: برخیز و من، با او بلند شدم و همراهش به راه افتادم و حدود بیست قدم با وی رفتم که ناگهان به رودخانه ای بزرگتر از فرات و جیحون رسیدیم و او به من فرمود: بنشین؛ من هم نشستم؛ مردمی، سواره بر من گذشتند و از آنها پرسیدم: اینجا کجاست؟ آنها گفتند: این رودخانه ی «نیل» در سرزمین مصر است و میان تو و شهر مصر، یک فرسنگ یا کمتر فاصله است؛ و کاروان رفت. بیشتر از ساعتی نگذشت که همراه و هم سفرم باز آمد و به من فرمود: برخیز که رخصت یافتیم؛ برخاستم و حدود بیست گام با او، راه سپردم که به هنگام غروب خورشید به نخلستان بزرگی رسیده، به استراحت پرداختیم؛ طولی نکشید که برخاست و فرمود: راه بیفت و اندکی پشت سرش رفتم که خودمان را در کعبه یافتم و… از کلید دار کعبه پرسیدم (این آقا کیست)؟ در جوابم گفت: این آقا و مولایم، امام جواد علیه السلام است. گفتم: خدای متعال بهتر (از هر کسی) می داند، رسالت های خود را در کجا قرار دهد.


اثبات الهداة، تالیف شیخ حر عاملی، جلد ۴، صفحه ۴۱۰-۴۱۱، چاپ موسسه الاعلمی للمطبوعات



پی نوشت: البته متاسفانه بایزید بسطامی با دیدن این معجزات و اعتراف بر بزرگی امام به راه راست هدایت نشد و بر مسلک باطل تصوف که در مقابل مکتب اهل بیت بود باقی ماند تا جایی که به گواه تاریخ (مراجعه شود به حدیقة الشیعة) به جعفر کذاب خدمت کرد.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

بهترین فیلمهای ایران و جهان مدرسه ایران املاک آرش سربندان اتیسم، آگاهی و بهبود کهربا فان Becky گنگ خواب دیده گوشی A10 مهیار رایانه موج دریا